ما مفتخر به این بیماری بودیم و کسی نمیدانست- روزئولا
بله
بعد اینهم کلنجار رفتن و دلهره و نگرانی کشیدن
دونه ها زدن بیرون
و تازه دکترای عزیز تشخیص فرمودن روزئولاست
یه بیماری بی خطر ولی پر عارضه
با بد خلقی و بی اشتهایی مطلق و بد اخلاقی و گریه و آویزان مامان شدن شروع میشه طوری که بعد از اینکه نصفه شب بعد از اینکه بعد از کلی جیغ و داد و گریه بچه تون موفق میشید بخوابونیدش تا صبح برید تو فکر که چش شده این بچه؟ نکنه سر صبحی بهش گفتم بالا چشمت ابروئه روحیه اش تهاجمی و پرخاشگر شده؟ نکنه ... انواع و اقسام نکنه ها که به فکرتون میاد
یکی دو روز بعد یهو تب شروع میشه
تب یه چی میگم یه چی میشنوین ها
تب مقاوم به دارو که تا 41 درجه هم میتونه برسه
دور از جون شما ولی پدر تون باید در بیاد تا بتونید تبش رو کنترل کنید
تقریبا داروها بی اثرند و حد اکثر کارکردشون این میشه که تب به بالای 39 نرسه به امید خدا
بعد که دو سه روز با تب جلز ولز زدید و بچه هم طفلکی سوخت از تب و نصفه جون شد
تازه نوبت دونه های قرمزه که تقریبا به صورت پراکنده یا متمرکز سر تا پای بدن بریزن بیرون
دیدن این دونه ها طبیعتا وحشت زده تون میکنه
ولی نترسید که این قسمت فان ماجراست و تب دیگه میره و خبر خوش دیگه اینه که تو این مرحله بعضی پزشکان بالاخره موفق میشن همانند ارشمیدس فریاد شادی سر بدند که یافتم، بچه تون روزئولا گرفته! برید خوش باشید
حالا خودتون چطوری بفهمید؟
اگر تب مقاومه و
اگر گلو و گوش عفونی نیست و
اگر بچه تون چند روز قبل این تب بد اخلاق تر از نرمالش بود و
پشت سر نزدیک گردن به سمت گوش، غدد لنفاویش زده بود بیرون
احتمال زیاد باید همین بیماری روزئولای بی پدر و مادر بی ادب و بی شخصیت باشه
خودتون رو برای اینکه اندازه همه عمرتون به بچه تون تو اون دو سه روز شیر بدید آماده کنید
و ایپو بروفن و شیاف و استامینوفن و اسباب تن شویه هم دم دستتون باشه
البته قهوه غلیظ هم که بدیهیه که برای خودتون لازمه
چون لامصب بی مروت تبه پایین نمیاد و مجبورید از ترستون نیم ساعت یه بار چک کنید درجه حرارت بدن رو که بر حسب ضرروت برای بچه کارای لازم رو انجام بدید.
من تجربه خودم رو نوشتم. تو نت مطالب زیادی هست که مراحلش با تجربه من مطابقت داشت ولی خوب خودتون هم میتونید سرچ کنید و بیشتر و بهتر و علمی تر اطلاعات کسب کنید.
برای این نوشتم که شاید به درد کسی بخوره
همگی انشالله شاد و سلامت باشید.
پی نوشت: نکته جالب اینکه ما در رابطه با بد خلقی های ناگهانی آدرینا به دکترش زنگ زدیم و وقتی تبش شروع شد هم بردیم پیشش. گفت عفونی نیست و برید به سلامت همون داروها رو ادامه بدید. باز هم همین هفته با توجه به اینکه دکترش نبود یک دکتر دیگه هم بردیم و همین حرفا رو زد. ولی دریغ از یک کلمه که بگن بابا این ، این مریضیه و جای نگرانی نیست. فکر کن یه مادر چی بکشه که بچه اش یهو اینهمه بد اخلاق بشه و آویزون و بعد هم تب کنه تبی که مقاومه به دارو ولی عفونتی هم در کار نیست. آدم هزار و یک فکر میکنه که بابا آخه این بچه چشه؟ حالا فکر کن همه این دکتر رفتنهای بی ثمر داره تو قلب تهران اتفاق می افته ها. وای به حال شهرستانها به خصوص شهر های دور افتاده و روستاها.