دنیا یه همچین جاییه
سهمگین ترین طوفان تاریخ تو فیلیپین آمده و الان عده زیادی بی خانمانند و دارند برای زنده موندن میجنگند. تازه اضافه کنید درد از دست دادن خانه و کاشانه و عزیزان و ... ولی من سرما خورده گلو چرک کرده افتادم رو تختم و دکتر آوردن بالا سرم که نرم بیرون بدتر بشم. یعنی میدونی تفاوت از کجاست تا کجا؟
تازه یه گوشه دیگه دنیا یه عده آدم خیلی خیلی مهم دارن راجع به موضوعاتی مهمتر تر بحث میکنن که نتیجه بحثشون میشه سرنوشت هزاران هزار آدم تو ایران و منطقه و شاید کل دنیا. و واقعا اونایی که بحث میکنند با هم اصلا ته ذهنشون جایی برای درک رنج آدمها در ساده ترین مناسبات زندگی در این دنیای به هم ریخته داره؟ یا وقت میکنند خودشون رو بذارن جای آدمای وحشت زده ای که الان در گیر طوفانند؟
یا چرا راه دور بریم؟ کسی میتونه بفهمه الهه چی کشیده که همزمان با اسباب کشی خودش و شوهرش و بچه اش همین طور یه ماهه که افتادن رو دور مریضی و الهه پدرش در میاد تا همزمان با این گلو دردهای چرکی به بچه و خونه زندگیش برسه و هر لحظه بلرزه که مبادا بچه اش هم دچار بیماری بشه؟ یا از صبح چه بدبختی کشیده تا همسر مریض و خسته اش برسه تا به دادش برسه و یک کم بچه رو بگیره و از الهه دورش کنه؟ اینکه پشت ماسک نفس بکشی و نفست بالا نیاد و خیس عرق باشی و چرک همه راههای تنفسیت رو بسته باشه ولی صدات رو شاد کنی و لبخند بزنی حتی از پس ماسک و دلت بلرزه که یا خدا بچه ام بازم مریض نشه...
رنج های بشری بی شمار و غیر قابل تحملند. ولی بشر این رنجها رو تحمل میکنه و به زندگی ادامه میده. هر کس رنجش برای خودش قابل درکه و واقعیت اینه که ما نمیتونیم مثلا شدت وخامت اوضاع برای فیلیپینی ها یا همین مردم بدبخت سوریه که کشورشون شده صحنه شطرنج بازی یه عده قدرت و نیمچه قدرت رو بقهمیم.
جنگ، بی خانمانی ، از دست دادن همه زندگی در یه لحظه، درد، درد، درد...
هر روز چقدر میشنویم فلان تعداد در فلان جا به خاطر بمب گذاری انتخاری کشته شدند؟ و کی میتونه درک کنه که این یعنی چی؟ که اینکه تو خیابون داری واسه خودت میری و قبل اینکه بفهمی چی شد چی نشد دستت بره یه طرف و پات یه طرف دیگه؟ و درد بکشی و درد بکشی و درد بکشی. دردی کشنده. دردی که از به دنیا آمدن پشیمانت کنه.
و واقعا ما چرا در چنین جهانی فرزند به دنیا میاریم؟
چطوری میتونیم بیمه شون کنیم؟ هیچ جور
چه کسی میتونه بگه ما باز هم درگیر جنگ نخواهیم شد؟
سیل، زلزله و خیلی بلایای طبیعی و غیرطبیعی
گاهی دلم میخواد از دخترکم معذرت بخوام که به دنیا آوردمش . چون خوشیها در زندگی خیلی کوتاه و رنجهای خودت و دیگران طولانی و بیشمارند.
واقعا آیا با این جهانی که برامون ساخته شده زندگی و دنیا زیباست؟ و دنیا جای خوبیه برای زندگی؟
واقعا آیا بهترین پدر مادری کردن در حق بچه هامون این نیست که اصلا به دنیا نیاریمشون؟
اونا ماه و ناز و فرشته اند و کلی برامون حسهای خوب و ناب میارن ولی ما در این دنیا در بهترین حالت چی میتونیم بهشون هدیه کنیم؟
الان از هر ده تا آدم بزرگ بپرسید ببینید چند نفرشون درگیر حس انواع و اقسام نا امنی هستند.
دنیا جای خوب و امن و زیبایی برای زندگی نیست، هست؟