آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

آدرینا و دندانهایش

1392/9/14 2:38
نویسنده : الهه
263 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه شب خواب دیدم دندون در آورده، ولی خوابم یادم نمونده بود

دوشنبه خیلی تصادفی دیدم دندان سمت راست دو دندان جلوی پایین زده بیرون، مثل یه دونه برنج لبخند عزیـــــــــــــــــــــــزمقلب

دو تا دندون بالایی جلو هم یعنی اصلا از زیر پوست لثه دیده میشن. یکیشون هم کمی جوانه زده ولی مگه این وروجک میذاره من یه نگاه درست درمون اون تو مو ماها بندازم! بعد که دندوناش رو دیدم یادم افتاد که اهههههههه من خوابش رو دیده بودما!

چه جالب که اول هفته از اون مکالمات با خویش از جنس نگرانی و تناقض مادرانه داشتم

چون از یه طرف با خودم میگفتم یعنی چی این بچه رو دو تا دندون مونده؟ ببرمش دکترش بگم آخه یه کاری بکنیم.اصلا شاید این باعث کم اشتهاییش باشه و ...

ازطرف دیگه میگفتم هـــــــــــی الهه، تند نرو، این دختر خانوم مثل همه انسانها الگوی رشد و شخصیت و خصوصیات منحصر به فرد خودش رو داره . وقتی دکتر میگه همه چیش خدا رو شکر خوبه و اینهمه ماشالله alert  و مراحل رشدش هم خوبه دیگه چی میگی؟ بیخیال و صبور باش

خلاصه که نمیدونم کی سر زده ولی من دوشنبه اولین بار سومین دندونش رو دیدم! فکر کنم سمت چپی هم تو راهه ولی نمیذاره درست حسابی ببینم که آخه!

تازشم این روزها تو یه حال و هوای خاصیم

انگار از یه خواب بیدار شدم و تازه دارم میفهمم اطرافم چه خبره

یه جورایی وجود آدرینا رو یه جور دیگه ای، یه جور متفاوتی حس میکنم

دندون  و مو و قد و وزن دغدغه ام نیست

دغدغه ام خودشه

خود خودش

دارم حسش میکنم

درکش میکنم

وجودش رو، بودنش رو، هست شدنش رو

نمیتونم خوب توصیف کنم ولی تو یه حال عجیب و خاصیم

باید بیشتر فکر کنم  و بنویسمشلبخند

پی نوشت: اولین دندوناش مصادف با تولد یکسالگیش بود و نشد براش جشن دندونی بگیرم.تازشم راه افتادن که چه عرض کنم بدو بدوش هم همون موقع شد و جشن قدم هم به همین دلیل نگرفتم. بعدش هم در گیر اثاث کشی و مریضی های طولانی شدیم و گذشت. در نتیجه گفتم بگذار بعدی ها که در اومد اونموقع جشن دندونی میگیریم براش، حالا شیطان رجیم عجیب بیخ گوشم میخونه که شب یلدا فرصت مناسبیه برای جشن در جشن کردن، شاید هم باید بهانه های شادی رو نگه داشت و تک به تک همه شون رو گرامی داشت. آی این شب یلدا رو دوست دارما!

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان مریم
14 آذر 92 12:02
آره عزیزم زیاد خودتو درگیر دندون و مو و وزنش نکن...اینا دیر یا زود خودشون اتفاق میوفتن ...فقط باهاش زندگی کن هر لحظه رو... آآآآخ یلدا... بذارش یه وقت دیگه ...یلدا باید خود خودش باشه
الهه
پاسخ
درسته. این نتیجه ارزشمندیه که واقعا بهش رسیدم. یلدا رو که نگو. نمیدونم چرا بیخودی بیخودی کلی دوستش دارم این شب و مراسمش رو! راستی خاله اش خواستم در جریان باشید که آدرینا روزی حدودا دو تا نیم ساعت کفش پوشونده میشه و زیر نظر و مراقبت مستقیم و کامل مامان تو آشپزخونه جولان میده ها! البته تو اون ساعتها مامان هیچ کاری نمیکنه و شیش دنگ حواسش به آدریناست. حالا فاکتور میگیرم از زمانی که قراره از آشپزخونه خارجش کنیم و سانسش تموم میشه و چه بر سر ما و خودش میاره !
مامانی باران
15 آذر 92 1:50
چند روز موقع خوبوندن باران سر میزدم بهتون میدیدم خبری نیست بعد یهو دیدم عقب موندم و چون همه پست ها هم مهم بودند دلم نیومد نظرم رو ندم هورااااا دندون جدید مبارک اگه یک باره دچار شدت بدغذایی بشه به خاطر دندون ها هست البته این تجربه منه که یهو حتی به غذاهای مورد علاقه اش هم لب نمیزنه و فقط تقاضای شیر از مامان به طرز بیش از اندازه ای بالا میره ...!!! پیشنهاد میکنم اگه کشک خشک دوست داشته باشه روزی یکی دوتا بهش بدین، به نظر خودم این مورد به رشد دندون های باران کمک کرده البته اگه صلاح دونستید
الهه
پاسخ
آخی، کم سعادتی ما بوده عزیزم. شما همیشه به ما لطف دارید. ممنون خاله جونش، زنده باشید. ممنون از اینکه تجربه ها تون رو بهم گفتید. بله بله! من چند روزیه که احساس میکنم گاو نه من شیر دهی بیش نیستم!
شازده امیر و رها بانو
15 آذر 92 11:33
سلام الهه عزیزم خوب این روزارو مزه مزه کن که دیگه برنمیگردناااااااااااا قد و وزن نینی ها به موقع خودش درست میشه آروم آروم اما این روزها و گذرشون یه چیز دیگه است من الان که امیر رو میبینم یا فیلم کودکیهاشو میگم ای دل غافل چه زود گذشتواقعا یلدا دوست داشتنیست برای اینکه تو این زمونه همه رو یکجا جمع میکنه آی حال میده
الهه
پاسخ
سلام به روی ماه پر مشغله ترین مامان ، بله درست میگید. خودم هم به همین نتیجه رسیدم وسعی میکنم بهش عمل کنم.سعی میکنم تا جایی که میشه درکش کنم. و با خود خودش باشم.مرسی از یادآوری
مامان مریم
16 آذر 92 10:01
آآآخ خیالم راحت شد ..پس دیگه عشقم پشت این نرده ها ملتمسانه آشپزخونه و مامانشو دید نمیزنه...!! یه دونه ای مامان الهه
الهه
پاسخ
دروغ چرا؟ تا قبر آآآ! خوب هر وقت اون تو باشم و آدرینا بیرون مثل ضریح میاد میچسبه بهش و کلی از خودش صدای ملوس ، شاکی، عصبانی، تهدید آمیز یا هر صدایی که فکر کنه افاقه میکنه در میاره آمـــــــــــــــا به خاطر خودش تا زمانی که دستم خالی نشه و غذا خاموش و محیط امن اذن دخول صادر نمیگردد!
مونا
18 آذر 92 20:18
سلام و صد سلام به دوست جون عزیزم دو سه روزه اول هفته رو که می رم سر کار خیلی خیلی سرم شلوغه و چون متاسفانه دسترسی اینترنتمون رو هم بدجنسا گرفتن اصلاً وقت نکردم بهتون سری بزنم ولی حالا می بینم که نه بابا شما از ما زرنگ تری و فعال تر عزیز دلم خلاصه ببخشید که دیر شد دندونای آدرینای عزیزم مباررررررک باشه قربونش برم با اون ناز و اداش حتماً دوست جونم براش یه جشن قشنگ بگیر البته شما که استاد جشن گرفتن هستید هاااااا .
الهه
پاسخ
سلام و صد سلام. ممنون ازتوضیحتون ولی به خدا توقعی نیست بدون این توضیحات هم میدونم صرف داشتن یه وروجک کافیه آدم وقت سر خاروندن نداشته باشه چه برسه به این کارا! ممنون که هستید مرسی از تبریکتون چشم. انشالله خبرش به شما جتما خواهد رسید