بابا----اومد
عزیز دلم
5 شنبه شب باباش که داشت میرفت دستشویی طبق معمول از پاهای پدرش آویزان شد و سعی کرد نگذاره بابا بره ، یه جوری حواسش رو پرت کردیم تا بابا بتونه بره
داشتیم اینطرف با هم بازی میکردیم که بابا در رو باز کرد و از دستشویی خارج شد
دختر گلی با یه خنده ملیح و شادی رو به من کرد و گفت: بابا اومد!
من؟! بال در آوردم و هزار بار بوسش کردم و بالا پایین پریدم
باباش هم که خوب معلومه دیگه
این یعنی آدرینا جمله گفته؟نه؟!
خوشحالی و هیچان ما رو که دید چند بار با خنده دلبرانه و یه حالتی شبیه غرور و شادی که گویی متوجه ست کار خاصی انجام داده و به خودش میباله و خوشحاله از تواناییش و میخواد به خوشحال کردن ما هم ادامه بده چند بار گفت: بابا اومد!
عزیزم!
دیروز هم با هم بازی کردنی چند بار گفت: توپ پرت!
من واقعا اولش نفهمیده بودم و فکر میکردم داره به زبون خودش یه چیزایی میگه ولی وقتی خیلی تکرار کرد و منم دقت کردم دیدم همزمان با پرتاب توپ این رو میگه و تازه اونموقع بود که متوجه شدم!
باید دیگه خیلی تو حرفاش دقت کنم چون ظاهرا غیر از کلمه های کامل میشه از توش عبارت یا جمله هم شنید!