آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

فردا جشن تولد یک و نیم سالگی ناز گلم برگزار میشود

1392/12/9 4:27
نویسنده : الهه
432 بازدید
اشتراک گذاری

 بله اینچنین است!

و  آدرینا تا این لحظه ، 1 سال و 5 ماه و 28 روز و 13 ساعت و 56 دقیقه و 57 ثانیه سن دارد

و من الان که یه پیش دستی میوه پوست کنده کنار دستمه و دختر بسیار شیطون و همسر بسیار خسته ام ساعتهاست که خوابند در وضعیت آرامش بعد از طوفان دارم براتون مینویسم

 چون مهمانیمون برای ظهر و وعده ناهاره از ساعت دوازده شب  که بالاخره افراد مذکور به خواب رفتند  تا الان مثل فرفره ولی بی سر و صدا کار کردم و کار کردم تا به کارهای اصلی برسم  والان با آرامش و البته خستگی بسیار زیاد اینجا بنشینم و میوه نوک بزنم و بنویسم

الان که سیب زمینی های خلالی نازک  و بادمجانهای قلمی طلایی سرخ شده اند و دراز به دراز اینجا دارن به من لبخند میزنند

الان که برنج فرد اعلا خیس شده و داره قد میکشه تا فردا ظهر تبدیل به چلوی ایرانی خوش عطر و بو بشه

الان که خورشت قرمه سبزی و قیمه بادمجان آرام و ملیح دارن نرم نرم و ریز ریز جوش میخورن که تا فردا ظهر  حسابی جا بیفتند (نگران له شدن بادمجانها نشید ها، اونا رو مرحله آخر میریزم تو خورشت قیمه بادمجان!)

بله، الان که دو عدد مرغ که با قد و قامت همسان بوقلمونی خودشون بسی مایه تعجب اینجانب بودند در مایع مخصوص خوابونده شدند تا صبح برند تو فر و بشن دو تا مرغ بریونی خوشگل و هوس انگیز

 الان که خیار شور سالاد ماکارونی محبوب مهمانانم و البته همسر عزیز تر از جانم ریز خرد شدند و آماده اند که فردا برن پیش بقیه همراهانشون در این سالاد خوشمزه

و الان که بعد از اینکه به خاطر جلوگیری از تولید صدا با هیچ وسیله برقی کار نکردم و همه چی رو با دست مبارک شخصا رنده و ریز و ساطوری و نگینی و له و چه و چه کردم

و الان که به دخترم در خواب همه قطره های آهن و مولتی ویتامین و زینک و چی و چی رو دادم خورده و دو نوبت هم تا الان شیرش رو خورده

و الان که لیست کارهایی که صبج باید انجام بشه آماده و تکمیل شده

و الان که یه روز شلوغ که با کارگر برای تمیزکاری خونه سر و کله زدم و با صاحبخانه و عمله بناش برای باز کردن لوله آبروی مسدود شده در آشپزخانه جنگیدم و پیروز شدم تمام شده

و الان که گریه ها و چسبیدنها و شیر خوردنهای درد آور و طولانی دخترم جاش رو به صدای نفس منظم و زیبای خوابش داده

و الان که همسر بسیار بسیار خسته و پرکارم در خوابه و انشالله رفع خستگی میکنه

با کمال آرامش دارم با شما حرف میزنم و به فردایی که قراره داشته باشیم لبخند میزنم

فردا دخترم ساعت 15:15 بعد از ظهر یک و نیم ساله میشه 

و من خیلی خوشحالم

از شما چه پنهون حتی همین الان که به شما این مطلب رو خاطر نشان کردم

یه حسی از ذوق مثل سرب داغ توی دل و روده ام خزید و سر خورد رفت پایین

دخترم حسابی دیگه داره میاد تو باغ آدم بزرگا

اگر بخوام از شیرین کاریهاش بنویسم میشه مثنوی هفتاد من

سختمه این روزها سر و کله زدن با آدرینای در حال رشد به شدت استقلال طلب و کماکان بد غذای  یه دفعه بغلی شده دست بزن دار! ولی دوست داشتنش بی حد و مرزه و غیر قابل توصیف

فردا روز جشن تولد یک  و نیم سالگی یه دختره ؛ دختر من؛ دختر ما...

و من خیلی خوشحالم و باز و باز و باز اون سرب داغ لذت بخش تو دلم سر میخوره و من رو بی تاب میکنه

فردا من به دختر یک و نیم ساله ام سلام و تعظیم عرض خواهم کرد

فردا حتما روز خوبی ست

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

atefe
9 اسفند 92 13:21
انقدر قشنگ نوشتی که مجبور شم با گوشی نظرم و ثبت کنم و بگم با افتخار زیاد تو شادی ات شریکم. خسته نباشید دوست عزیز و خوبم و یک و نیم سالگی ات مبارک شاهزاده خانومم
الهه
پاسخ
شما افتخار دادین خوندین و با گوشی نوشتید برامون. ممنون از پیام و تبریک مهربانانه ات دوستم
مونا
9 اسفند 92 23:27
تولد یک و نیم سالگی عسل خانوم یه عالمه شیطون عزیز خاله مباررررررررک باشه دوست جون عزیزم قطعاً مثل همیشه مهمونی خوبی دارید با این کدبانوی تمام و کمالی که مهمونی رو مدیریت می کنه و صد البته که از همیشه بهتر می شه چون تولد یک و نیم سالگی شاهزاده خانووووم ما آدرینای عزیزمه. روی ماهش رو می بوسم دلم براتون یه عالمممممه تنگ شده
الهه
پاسخ
مرسی مونا جان. ممنون از مهرهمیشگیتون، شما خیلی به من لطف دارید . به لطف و دعای شما خوب بود مهمونیمون . ما هم کلی دل تنگیم. به امید دیدار . باز هم ممنون
مامان مهيار
10 اسفند 92 2:33
به به به سلامتي و ميمنت و مباركي ايشالا... خدا حفظش كنه اميدوارم واكسنشم به خوشي و مباركي براش بزني و كمتر اذيتتون كنه.
الهه
پاسخ
ممنونم مهربان دوستم. وای نگو خواهر هنوز هم درگیر این واکسن لعنتی هستیم یعنی
مامان مریم
10 اسفند 92 10:37
دلم خواست سر اون سفره باشم الان ..ببخشید تولد یک و نیم سالگیه شازده خوشگلمو تبریک میگم.الهه میدونستی یه دونه ای
الهه
پاسخ
ای فدای شما. ما که منتظر خبر خوش تشریف فرمایی شما به تهران و زیارتتون هستیم عزیزم. ممنون از تبریکتون. و... دیگه منم ردم دیگه از خجالت خوب
مامانی باران
11 اسفند 92 1:53
کدبانــــــــوی عزیز خسته نباشید از این همه زحمت و مهمانداری و همیشه به چنین شادی های باشید انشاءالله واقعا مگه چند بار دخمل ملوس آدم یکسال و نیمه میشه، بایدم چنین حس ذوقی این طوری در دل و روده آدم سر بخــــوره دیگه!!!
الهه
پاسخ
مرسی نازنینم. وای ذوق مرگی شدم ها اصلا!