فردا واکسن هجده ماهگی داریم
اصلا دیگه مگه دل و دماغی برای حرف زدن میمونه؟
روز وحشتناک داره میرسه
امروز هزار بار پاهاش رو بوسیدم و ناز دادم
ازش معذرت خواستم که با دست خودم خواهم بردش و با دست خودم او را به دست دکترش خواهم سپرد تا هر دو پای نازنینش رو به شدیدترین و سوزاننده ترین دردها در حد و ظرفیت یه کودک مبتلا کنه
خونه مون در حالت آماده باشه
راستش از شما چه پنهون من و آقای همسر بسی استرس داریم
آدرینای طفلکم هم که از همه جا بیخبر داره شیطونیهای خودش رو میکنه
هر چی بخش منطقی وجودم بهم پوزخند میزنه و یادآوری میکنه که روزانه در کره زمین حد اقل 250 هزار واکسن تزریق میشه، تاثیری رو ذهن آشفته ام و دل مضطربم نداره که نداره چون میدونم که برای آدرینا درد با تمام قوا حضور خواهد داشت و بالا بودن آمار کسانی که این درد رو در روز میکشند درد یه بچه رو نمیتونه تخفیف بده.
میدونم اینم میگذره ولی از شما چه پنهون دلم مثل سیر وسرکه ست