آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

درس عبرت یا ...؟

1393/1/27 3:34
نویسنده : الهه
276 بازدید
اشتراک گذاری

از پنجره خونه دارم بیرون رو نگاه میکنم

توی محوطه بزرگ و شیب داری که دامنه جاییه که قبلا به باغ سید معروف بود و الان  مثل خیلی جاهای دیگه خشکش کردن تا بتونند سوداگرانه توش ساختمان سازی کنند  و حالا تبدیل به جایی برای ریختن نخاله شده چیز عجیبی به چشم میخوره

فاصله دوره و قدرت دید و تشخیص کم

یک یا دو نفر دارن خیلی عاشقانه تو یه همچین محیطی قدم میزنند و راه میرن

گاهی میدوند گاهی  ثابت می ایستند بعد یک دفعه باز میدوند

برام عجیبه  و برام سوال میشه اخه جا قحطیه؟ جای به این شیبداری و پر از سنگ و نخاله

خوب که دقت میکنم تصویر کمی واضح تر میشه و بعد میبینم خدای من

اونجا یه خانوم و یه سگ هستند . خانوم سر تا پا سیاه پوشه و سگ هم سیاه رنگه

و در واقع اون خانوم دل به خواسته دل سگش داده و پا گذاشته تو یه همچون جایی چون سگ شیطون و بازیگوشش هوس کرده بوده از یه همچون کوه و کمری بره پایین و  فضولی کنه و  بدوبدو کنه

جالب بود که خانومه پا به پای سگه به هر سمت و سویی که اون میرفت ، میرفت و به نحو احسن با سگش همراهی میکرد

راستش از خودم خجالت کشیدم

قیاس مع الفارقه ولی  ببین یه زن حاضره برای خوشحالی و بازی و ارضای کنجکاوی سگش چی کارهایی کنه

اونوقت من مادر خیلی وقتا کم میارم

به اون دست نزن، اونور نرو، اون نه، نه نه نه...

واقعا من چقدر در روز به ساز دل دخترم میرقصم؟

هر بار میریم حمام دستشویی که بعد از تعویض بشورمش داد میزنه آب بازی آب بازی ولی آیا من میتونم هر بار به خواسته اش توجه کنم و بذارمش تو وانش تا با آب بازی محبوبش خوش باشه؟

همش میخواد بیاد و دل و جیگر همه کمد ها رو بریزه بیرون و من چقدر در روز دارم توضیح میدم که فقط با کشوها و کمدهای اتاق خودت بازی کن. ما نباید به کمد کس دیگه دست بزنیم حتی به کمد مامان بابا...

دلش میخواد همه کابینهای آشپز خونه رو زیر و رو کنه و این یعنی استقبال از انواع و اقسام خطر- مثل اونروز که کاسه بلور از دستش افتاد و شکست و من هنوز دارم شیشه خورده از این ور اونور جمع میکنم- و درست شدن یه عالمه کار برای من در نتیجه من مانعش میشم

دلش میخواد  بره تو کریدور ورودی خونه مون و دستش رو به زمینهای کثیف جلو جا کفشیمون بزنه و البته یه زیارتی هم از کفشهای جا کفشی کنه و من مانعش میشم

خدایا مادری چقدر سخته

چقدر تناقض توشه

نقطه درست کجاست؟ آیا من دارم کارم رو درست انجام میدم؟

طبق تعریف باید فقط نه هایی که به سلامتی و ایمنی خودش و دیگران آسیب میزنه بهش بگیم ولی اینکه مثلا همه ادویه ها رو با هم قاطی کنه و بریزه زمین رو من باید احازه بدم؟

 عجالتا من که دیگه گیج گیجم  و میدونم یه مادر بد بهتر از یه مادر گیجه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

عاطفه
27 فروردین 93 17:23
عزیزم مادری یعنی همین دیگه ! گیج بشی ! بد بشی ! و عمدتا خوب ! و نتیجه بگیری آیا واقعا بدِ ؟ واقعا واقعا واقعا بدِ ؟ واقعا واقعا واقعا چطور ؟ من خیلی وقتا زمان خرابکاری خودم و میذارم جای امیرپارسا و میبینم نــــــــــه ! خیلی خوش میگذره ! و به همین راحتی اجازه خیلی نبایدها رو صادر میکنم ! و اینچنین از گیجی در میام ! و اون وقتایی که خطر داره مطمئنا اون و به هر ترفندی شده از گیجی رهاش میکنم. گرفتی الان مطلب و ؟ خودم گیج شدم !!!!
الهه
پاسخ
خدا به داد شاگردات برسه اگر روزی معلم باشی! از شوخی گذشته خیلی مرسی تجربه ات رو به منم یاد دادی. اصلا میدونی چیه؟ همه ما خیلی خیلی مامانهای گل و ماهی هستیم! اشکال کار سر هورمونهاست که گاهی فکریمون میکنه
مامانی باران
28 فروردین 93 3:16
ای خدای مــــــــــن واقعا این دوره فعلی خیلی سخت و حساس و گیج کننده هست من یکی که دیگه دارم به لقاءا... میپیوندم مرز قاطعیت، آزادی، مهربانی، خشونت و ... در واقعیت روزمره همراهی با کودک این سنی خیلی نزدیک و گول زننده است قسمت سخت ماجرا اینه که هر روشی رو پیش میگیری باز حس میکنی که شاید اشتباهی در کار باشه و مثلا فلان واکنش بازخورد عملکرد اشتباه تربیتی من بوده؟!!! ولی در کل فکر میکنم مادر گیج بودن بهتر از مادر بد بودنه چون تربیت خودش ظرافت هایی داره که شدیدا آدم رو گیج میکنه که معمولا هشیاری و زمان هم درستش میکنه
الهه
پاسخ
اخ گفتین مرضی جان. تشخیص مرزها تشخیص مرزها. پدر صاحب بچه ادم رو در میاره یعنی! ولی این کتابه خیلی خوبه. همون که خودتم میشناسیش. مادر کافی رو میگم
دلسارا
28 فروردین 93 16:57
دقيقا اين فندق ها ميرن سراغ جا يا چيزي كه به دردشون نميخوره. دلسا هم يه سره ميره سراغ كفش ها
الهه
پاسخ
من یه پاراوان گذاشتم از مجبوری برای این موضوع. البته گاهی پاراوان که سهله دیوار بتونی هم اثر نداره!
مامان مهيار
31 فروردین 93 3:38
واي نگيد گاهي منم از برخورد خودم با مهيار شرمم مي شه
الهه
پاسخ
همه گیره. خیلی سعی می کنیم ولی خوب پیش میاد چون ما هم خدا بخواد آدمیم! و ظرفیت مشخصی و محدودی داریم
مامان مریم
2 اردیبهشت 93 9:35
جانا سخن از زبان ما میگویی... ولی الان من میخوام یه اعترافی بکنم میدونم خیلی تو این دوره زمونه بی دیسیپلینه ولی من ترجیح دادم تو تربیت بچم خودم باشم ترجیح میدم دخترم با تربیت یکدست من بزرگ شه تا با یه معجون فکری و تربیتی از کتابا و روانشناسای مختلف...اینجوری اصلا گیج نمیشم البته این یه ترجیح شخصیه و اصلا اصراری به درست بودنش ندارم..
الهه
پاسخ
مریم جون حرفتون متینه و کارتون درست. مادر و پدر باید منبع اطمینان و ثبات باشن نه آدمای گیج بلاتکلیف غوطه ور در اقیانوس اطلاعات گاه متضاد