آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

دخترم رسما حرف میزنه!

1393/1/28 19:56
نویسنده : الهه
203 بازدید
اشتراک گذاری

مدتیه دخترم هر روز با کلمات و جملات و توانائیهای به سرعت فزاینده کلامیش داره من رو غرق شادی و حس شکر میکنه. یعنی باور کنید زیر بار این شادی و شگفتی تلنبار شده جدا کم آوردم.هنوز یکی رو خوب مز مزه نکردم یکی دیگه میاد.

کلماتی که به کار میبره. شعرهایی که به ناگاه شروع میکنه به همراهی کردن و خوندن. لحنش. بازه کلمات و دامنه لغاتش و درست و کامل تلفظ کردنهاش. همه و همه و خیلی چیزهای دیگه کم مونده به قلبم از شادی ایست بده. در حیرتم و بسیار شاکر. 

هر داستانی رو براش میخونم فردا میبینم به زبون خودش داره همون رو برام تعریف میکنه تازه همزمان نمایشش را هم برام اجرا میکنه قلب

یهویی میبینم شبها موقع خواب ازم شعر میخواد و شعر شعر میگه و طول میکشه بفهمم داره میگه شعر! یعنی شعر بخون تا بخوابیم!
یهویی میبینم به محض اینکه من تو یکی از بیتها مکث میکنم شروع میکنه ادامه بیت رو خوندن!

خلاصه که کم  آوردم خانوما! حیرت زده و شاد و شاکرم.

خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت.

خیلی وقته میخوام تک به تک گل واژه هاش رو بنویسم ولی نتونستم و چقــــــــــــــــــــــــــــــدر حیفم میاد که نتونستم ثبتشون کنم. ولی خوب تقصیر خود شیطونش و ازدحام شیرین زبونیهاش هم هستا! میخوام سعی کنم تا جایی که یادمه یا جایی به نحوی ثبت کردم بنویسمشون. اگرترتیب هم نداشت ببخشید دیگه! هم شما  دوست عزیز و هم آدرینا در آینده لبخند

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامانی باران
30 فروردین 93 1:19
قربونش برم این دختر عسل طلا رو، هزارماشاءالله بهش باشه و همینطوری قند و شکر بریزه توی سفره مامان و بابای خوبش
الهه
پاسخ
خانوم شما خیلی لطف دارید. ممنون از دعای خوبتون
مامان مهيار
31 فروردین 93 3:36
اوخي فداش
الهه
پاسخ
خدا نکنه خاله مهربانش
مامان مریم
3 اردیبهشت 93 8:29
دقیقا همینطوره که میگی از یه سنی دیگه اینقدر تراکم شیرین زبونیا و شیرین کاریاشون زیاد میشه که دیگه از دستت در میره...نگران ثبتش نباش عزیزم فقط تا میتونی مزه مزش کن
الهه
پاسخ
دیگه به مز مزه کردن هم نمیرسم آخه!