دخترم رسما حرف میزنه!
مدتیه دخترم هر روز با کلمات و جملات و توانائیهای به سرعت فزاینده کلامیش داره من رو غرق شادی و حس شکر میکنه. یعنی باور کنید زیر بار این شادی و شگفتی تلنبار شده جدا کم آوردم.هنوز یکی رو خوب مز مزه نکردم یکی دیگه میاد.
کلماتی که به کار میبره. شعرهایی که به ناگاه شروع میکنه به همراهی کردن و خوندن. لحنش. بازه کلمات و دامنه لغاتش و درست و کامل تلفظ کردنهاش. همه و همه و خیلی چیزهای دیگه کم مونده به قلبم از شادی ایست بده. در حیرتم و بسیار شاکر.
هر داستانی رو براش میخونم فردا میبینم به زبون خودش داره همون رو برام تعریف میکنه تازه همزمان نمایشش را هم برام اجرا میکنه
یهویی میبینم شبها موقع خواب ازم شعر میخواد و شعر شعر میگه و طول میکشه بفهمم داره میگه شعر! یعنی شعر بخون تا بخوابیم!
یهویی میبینم به محض اینکه من تو یکی از بیتها مکث میکنم شروع میکنه ادامه بیت رو خوندن!
خلاصه که کم آوردم خانوما! حیرت زده و شاد و شاکرم.
خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت.
خیلی وقته میخوام تک به تک گل واژه هاش رو بنویسم ولی نتونستم و چقــــــــــــــــــــــــــــــدر حیفم میاد که نتونستم ثبتشون کنم. ولی خوب تقصیر خود شیطونش و ازدحام شیرین زبونیهاش هم هستا! میخوام سعی کنم تا جایی که یادمه یا جایی به نحوی ثبت کردم بنویسمشون. اگرترتیب هم نداشت ببخشید دیگه! هم شما دوست عزیز و هم آدرینا در آینده