آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

بارون میاد جرجر!

1393/4/13 4:26
نویسنده : الهه
308 بازدید
اشتراک گذاری

 آیا خوشبختی بزرگتر از این میتونه وجود داشته باشه که چهار و نیم صبح  13  تیرماه یعنی درست وسط چله تابستون که برای آخرین بار همه چیز رو چک کردی که دیگه بری  بخوابی وقتی طبق معمول از پنجره یه نگاهی به شهر بندازی احساس کنی کف کوچه خیسه و وقتی پنجره رو باز کنی ببینی بللللللله! بارون میاد جر جر و خنکای نوازشگری بزنه تو صورتت و پرت کنه از همه حسهای خوب و اثر هر چی خبر بد وحشتناک که تا همین پنج دقیقه پیش داشتی میخوندی رو بشوره و ببره؟ بارش باران مبارک.رفتن گرد و غبار نفس گیر حتی برای ساعاتی چند مبارک.تولد مهتاب مریم و مبین الهه  و دوستم شهتاز تو کانادا و .... مبارک.

 

پسندها (4)

نظرات (4)

الهه مامان مبین
13 تیر 93 12:07
واقعا درست میگی منم کلی حال کردم از صدای بارون . آخه قزوین هم بارون بود . پنجره رو هم تا صبح که بیدار بشم باز گذاشته بودم . ممنونم دوست ماهم بابت تبریک تولد مبینم . فدات بشم . خدا دخمل نازم رو برات نگه داره ( آمین )
دلسارا
14 تیر 93 2:18
اصلا روحم تازه شد . تازه خوشبختی ات کامل میشه وقتی وروجکت تا صبح یه سره بخوابه .
مامان مریم
14 تیر 93 8:16
چه ذوقی کردم سر صبحی با این پست قشنگت..ممنونم عزیز دلم که به یادم بودی همزمان با این حس قشنگ.. اینقدر که سر صبحی بدنم خسته س از دوندگیای دیشب دنبال یه حس خوب میگشتم و طبق معمول اولین صفحه ای رو که باز کردم وبلاگ آدرینام بود و..آخیش الان خیلی بهترم
مامان مهيار
23 تیر 93 15:05
به به پس لازمه منم بكم مبارك.