آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

دختره اینجا نشسته، زاری میکنه، گریه میکنه، از برای چی آخه؟

1392/5/26 0:55
نویسنده : الهه
1,536 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه 25 مرداد ما هم برای خونه و هم برای راه پله و پارکینگ ساختمان کارگر برای نظافت  داشتیم . بسی با بابا تلاش کردیم که کمترین خللی در برنامه روزانه دختر گلی ایجاد نشه ولی دخترمون امروز رو goog mood (معادل فارسی درست درمون این اصطلاح رو واقعا  بلت نیستم! ) نبود که نبود. 

با بهانه، بی بهانه، کم کم و یا یه دفعه ای ، راستکی یا اشک تمساحی ،با دلیل یا بی دلیل، خلاصه که امروز فقط جیغ زدی و گریه کردی و داد و بیداد و بد اخلاقی کردی. 

تغییر دکوراسیون دادیم تا کمی فضای بازی و ورجه وورجه ات رو باز تر کنیم . شما هم حالا به میز تی وی و همه بند و بساطش دسترسی داری. بهت اجازه دادیم هر بلایی دلت خواست سر وسایل الکترونیکی بیاری. گفتیم بهانه ات نشه و کم کم بری به سمت آرامش داشتن و خودت شدن. ولی نشدی که نشدی.

امروز به همه اسباب لهو و لعب ممنوعه و منکرات اجازه پیدا کردی دل سیر  دسترسی داشته باشی و ور بری. انواع و اقسام سیم شارژر لپ تاپ و گوشی موبایل و هندی کم و کنترلهای ماهواره و تی وی و ظبط و دی وی دی پلیر و گوشی تلفن بی سیم و گوشی موبایل ها رو دل سیر دستکاری کردی و دهن زدی و مک زدی و گاز گرفتی و زدی و شکوندی ولی دل و دماغت سر جاش نیامد که نیامد.

غذا که اصلا دیگه هیچی. وقتای معمولی چه جوری غذا میخوریم که امروز چطوری باشیم.

تازه به سلامتی حسابی در تف کردن و بیرون دادن غذا تبحر پیدا کردی و در سیم سوت ثانیه  غذا رو میدی بیرون

خلاصه که روزی بود امروزها یعنی!

تازه کارگر هم داشتیم و ...

خواب هم که اصلا حرفش رو نزن

مامانی شما که همیشه خانوم بودی ( و البته که الانم هستی) چی شده بهت گلکم؟

کاش زودتر بتونی حرف بزنی گل نازم و بتونی غم و غصه و درد و ناراحتی خدا نکرده اگر داشتی بهم بگی تا بتونم به طور موثرتری کمکت کنم برای بهتر شدنت و رفع مشکلت.

بابا این بزرگ شدن خیلی سخته به خدا.

همیشه معتقد بودم و هستم ما رنجهای بزرگ شدنمون یادمون میره که اینهمه به اشتباه شعر و غزل میگیم که کاش هنوز بچه بودم یا کاش برگردم به دنیای کودکی!

من باور دارم دنیای کودکی دنیای سخت و پر از چالش و پر از  نادانسته ها و پر از اتفاقات غیر منتظره و بی مفهوم برای یه طفل در حال رشده.

این بچه سال پیش این موقع تو دل مامانش بوده هنوز و الان انتظار داریم راه بره، حرف بزنه، قد بکشه، خودش غذا بخوره، خرمن خرمن مو داشته باشه، به موقع و زود و طولانی و هر وقت ما خواستیم لالا کنه! و ...

می بینید؟ دنیا و ما حتی از این نی نی های کوچولوی طفلکی هم کلی توقع داریم.

بزرگ شدن سخته جانم، خیلی سخت...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

عاطفه
26 مرداد 92 2:14
شاید با نظافت و جابه جایی مخالف بوده و وضع سابق و بیشتر دوست داشته ! شایدم واسه اون روزش برنامه داشته و شما برنامه اش رو خراب کردید قبلش هماهنگ کرده بودید با شازده خانوم ؟

هی دل غافل! عجب احتمالاتی! من حتما زین پس برای نفس کشیدن هم با شازده خانم هماهنگ میکنم ! مرسی از اینهمه ظرافت در زاویه دید دیدم باز شد به چون خودم!
شازده امیر و رها بانو
27 مرداد 92 3:12
ای امان از دست این بچه ها که همیشه محاسبات ما بزرگارو به هم میریزن همیشه وقتی احتیاجه بخوابن بیدارن و بر عکس حالا به کارات رسیدی خانوم؟در مورد اینکه ما از کوچولو هامون بیشتر از حد انتظار داریم با شما موافقم خفننننننن


آی گفتی، گل گفتی! من اسمش رو گذشاتم تله پاتی معکوس! خوبی شاینه تله پاتی داریم حالا حتی اگر معکوس هم بزنیم! بله کارا انجام شد. من خیلی به خودم همش میگم الهه آدرینا یه انسان 11 ماه بیش نیست! سال پیش این موقع تو دلت بوده ها طفلی!