سالگر عقدمون و سالگرد جشنمون امسال با آدرینا
روز 28 آبان سالگرد عقدمون بود و به همین مناسبت آدرینا صاحب کلی چیزهای خوشگل شد!
من جمله این چادر بازی که خیلی دوستش داشت و از شما چه پنهون به من هم بابت یادآوری خاله بازی حس خوبی میداد!
و بابا جون با کلی برنامه ریزی با کلی دست پر رسید خونه و با این کادوها و این کیک و صد البته تحت تاثیر حضور فرشته گونه آدرینا که حالا برامون راه میره، میدوه، حرف میزنه و میرقصه جشن و گرامیداشت سه نفره مون برگزار شد.
خونه مون هم با سورپرایز آقای همسر صاحب یه ماشین ظرفشویی عالی شد. قبلا از این رو میزی ها داشتیم و من طفره میرفتم از خرید ماشین بزرگ چون میگفتم خوبه که تا ظرف در بیاد فرتی بشوریش و نمونه تا بخواد جمع بشه و پر بشه و از این قرتی بازیها! ولی الان از نتیجه راضیم چون تکنولوژی کلی پیشرفت کرده و من بی خبر بودم و دیگه دو روز سه روز موندن ظرفها خیالی نیست با تکنولوزی جدید در ظرفشوییهای جدید.
و روز 5 آذر سالگرد جشنمون بود و این دسته گل خوشگل با لباسهای سفیدی از جنس عشق و مهربانی از طرف همسر عزیز به خونه مون آمد تا خاطره این روز برامون ابدی بشه.
و من شرمنده آقای همسر شدم چون اصلا تنها بیرون نمیرم که بتونم کادویی تهیه کنم. البته آقای همسر درکشون بالاست و خوب طبیعتا خودشون در جریان همه چی هستند ولی این از شرمساری و حس بدم در این رابطه کم نمیکنه.(البته چند روز بعدش که همون طور که تعریف کردم یه جیم تنهایی برای انجام چند کار داشتم براشون دو تا شلوارک عجله ای خریدم که واقعا خسته نباشم! لامصب چرم فروشی مورد اعتمادم بسته بود از شانس بد)
و آدرینا جونم که معنی جشن و شادی رو دیگه خیلی خوب میفهمه خیلی شادتر و با انرژی تر از همیشه در کنارمون بود و تاج سرمون بود و بهمون طعم خوش خانواده داشتن رو بیش از پیش چشوند.
شازده خانوم زیبای من چقدر و چطوری بهت بگم که به زندگی ما خوش آمدی ؟ و شدی همه زندگیمون؟ همه انتخابها، تصمیمات حول شما میچرخه و به خاطر شماست. چه خوبه که هستی و اومدی و چه خوبه که همه چی ما شدی. چی و کی بهتر ازشما برای اینکه آدم براش بمیره و باهاش زندگی کنه گل نازم؟