نوزده ماهگی ماه زندگیمون
دیشب به لطف و نظر خدا جشن کوچک نوزده ماهه شدن ماه زندگیمون هم برگزار شد و دخترمون واقعا و واقعا خیلی مسلط و حرفه ای شمعش رو فوت کرد و کلی برای دوربین و مراحل جشنمون ژست گرفت.
سرعت تغییرات فرشته کوچولومون حیرانمون میکنه و با حیزت و شاید هم کمی حسرت تماشاش میکنیم. تماشا میکنیم راه رفتنها و بازیها و بد اخلاقیها و مهربانیهاش رو و صد البته بلبل زبونیهاش رو. این که میگم بلبل زبونی اغراق نیست. طوطی خوش پرو بال ما کم کم شده یه خانوم خانومای کوچولویی که یه سره داره حرف میزنه. تقریبا همه چیز رو میگه. به طور کامل منظورش رو میرسونه و منظورمون رو میفهمه. همه کلمات رو یا کاملا کامل و درست یا به روش خودش تلفظ میکنه ولی مهمه اینه که دختر ما الان یه ماهی میشه که به معنای واقعی کلمه داره با ما communicate میکنه و این خیلی شوق آفرین و لذت بخشه. یه خانوم کوچولو که سال پیش اینموقع ها کپل مپلی بود و صداهایی به زبون خودش در می آورد و چند بار ما رو با بابا مامان گفتن به شدت هیجان زده و سورپرایز کرده بوده حالا قشنگ ماشالله حرف میزنه برامون. شعر میخونه، در خوندن شعر های مورد علاقه اش به نحو فعالی همراهی میکنه. تازه دستور شعر درخواستی هم میده بچه ام!
خلاصه که مثل همه مامان باباهای دنیا عالمی داریم با این غنچه در حال شکفتنمون که هر روز با بیشتر بازشدن گلبرگهای نازش فضای زندگی و روزهامون رو عطراگین تر میکنه.
آدرینا جونم مامانی اگر یه روزی اینها رو خوندی بدون که خیلی خیلی بهت افتخار میکنم و خیلی برام همیشه عزیز هستی و خواهی بود و عاشق اینم که مثل آدم گنده ها به چشمام زل میزنی و باهام حرف میزنی و بعد هم ادای خنده قهقهه رو در میاری و دستت رو میگیری جلو دهنت و خودت رو تکون تکون میدی که یعنی مثلا داری از خنده غش میکنی و تکون میخوره بدنت از شدت خنده ات!
هنر پیشه من تا ابرها بالا میبری من رو و هر کسی که میبینتت و دوستت داره رو با اینهمه اداهای و کارهای شیرینت. خاله و دایی هات با اون همه کار و گرفتاری همیشه مشتاق و آماده اند که آنلاین از اون سر دنیا برای چند دقیقه هم شده ببیننت و با کوچکترنی حرفی که از دهنت در بیاد از شادی و هیجان پر بشند. کاش میشد از اونها هم وقتی دارند تورو تماشا میکنند فیلم گرفت که چه نا باورانه به حرفها و کلماتت گوش میدن و با چشماشون حضور چند دقیقه ای تو رو پای وب کم میبلعند و به قول خودشون هی تشنه تر میشن برای دیدنت.
خیلی حرفا هست که اصلا نمیدونم کدوم رو بگم کدوم بمونه ولی اصلش اینه که لبریزم از تو با وجود همه خستگیها و آزار و اذیتها و مسئولیتهایی که مادر یه دختر کوچولوی شیطونی چون شما بودن میتونه با خودش داشته باشه.
میبوسمت و دلم میخواد لحظه هایی که عاشقانه و خالصانه ترین بوسه ها رو با هم رد و بدل میکنیم ابدی بشه
همین الان هم داری با پنگول که از تی وی نشون میده گل میگی گل میشنوی در حالی که سر میز غذا با بابایی هستی و به پنگول میگی مرغ بخور! فدای تو تا همیشه