آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

یکی بیاد به این شاخهای روی سر من از دست این دختر عشقی سرو سامانی بده!

1393/3/27 15:44
نویسنده : الهه
208 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح سر عملیات فوق تخصصی و زمان بر و نفس گیر  و حوصله بر صبحانه دادن به آدرینا یک اتفاق عجیبی افتاد. طبق معمول حد اکثر یکی دو لقمه نون از گلوش رفت پایین و من هم برای آرام شدنم پاشدم یه دوری زدم و  داشتم جاتون خالی یه چای دبش با خرما میزدم بر بدن که حضرت ایشان فرمودند: خرما. من هم نصف خرمایی که پوستش رو کنده بودم دادم دستش و ایشان در یک اقدام غیر منتظره خرما رو واقعا برد دهنش و جوید و بلعید و مادری را به حالت اغماء فرو برد. یعنی واقعا خرما رو خورد ها!

تعجب میکنید از تعجبم؟ خوب برای اینه که من به هزار و یک لطایف الحیل تا کنون سعی کردم خرما به خوردش بدم ولی نخورده که نخورده. البته امیدی ندارم این خرما خوردن ادامه داشته باشه چون سابقه داره

مثلا یه روز نصف یه بسته پنیر رو قاشق قاشق میذاره دهنش و بعد دو ماهه که لب به پنیر نمیزنه

یا مثلا یه مدت هیچ جور پروتئینی لب نمیزد ولی در 14 ماهگیش یه دفعه ای یه تیکه بزرگ گوشت خورشتی رو دور از جونش مثل مار بوآ بلعید!  ولی این حرکت هیجان آور هم دیگر هرگز تکرار نشد.

یا مثلا تا حالا دیده بودید یه بچه فینقیلی لیمو ترش بخوره آخ هم نگه که هیچ، خوشش هم بیاد؟ یعنی دفعه اولی که از دستم به زور لیمو رو گرفت خودم رو آماده کردم که الان جیغ و اعتراضش بره هوا ولی نه تنها این اتفاق نیفتاد بلکه با لبخند فرمودند: خومزه ست! (خوشمزه ست)

یا دیده بودید یه بچه ای پیاز خام درسته رو مثل سیب گاز بزنه؟ ولی دفعه بعد به خاطر پیاز لب به غذای محبوبش یعنی ماتاری (ماکارونی) نزنه؟

کلا یکی از مشکلات من باغذا خوردن آدرینا عشقی بودن و بی حساب کتاب بودن بی نهایت زیاد سلیقه غذاییشه. و الان هم مثل یه رویا دارم صحنه بلعیده شدن اون نصف خرما رو مرور میکنم و لذتی توام با افسوس میبرم  و همین طور شاخه که داره از سرم میاد بیرون با این دخمل مخمل با رفتارهای عجیب و غریب غذاییش.

 

پسندها (4)

نظرات (4)

مامان مریم
28 خرداد 93 8:15
خداروشکر مهتاب بدغذا نیست ولی حتما خیلی باید سخت باشه مخصوصا که بزرگترین دغدغه ی ما مامانا غذاخوردن بچه هاست ..یه دونس دیگه شاهزاده خانوممون
بهاره ، مامان نژلا و نیلا
29 خرداد 93 10:04
فکر کن ... من که دوتا دارم هر دو تا بد غذا باشند
مامان مهيار
2 تیر 93 0:54
اى واى توروخدا روبزرگترين دغدغه اين روزاى ما دست گذاشتين مهيارم دقيقا همينطوريه. اين وروجکا تاکى ميخوان مارو حرص بدن?
مامان شاران
4 تیر 93 16:25
سلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام دوستم دلم یه عالمه براتون تنگ شده ولی سرم خیلی شلوغه ببخشید راستی خوشحال شدم که هم ماهی هستیم دوستون دارم یه عالمه
الهه
پاسخ
سلام به روی ماهتون. خواهش میکنم. خوب و خوش و سلامت باشید . ما هم دوستتون داریم عزیزم. ببوسید شاران مهربونم رو