آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

سه تایی بیشینیم!

آخه من چقدر بکوبونم تو تخت سینه ام برای تو عسلم؟! داری بازی میکنی و سخت غرق بازیت هستی من و بابا هم یه نفسی میکشیم و با رعایت ضوابط با فاصله نیم مترمیشینیم کنار هم اصلا معلوم نمیشه چطوری سنسور هات کار می کنند (البته ماشالله هر روز درجه حساسیت سنسور ها رو داری میبری بالاتر ها شیطون! ) که بلافاصله سرت رو میاری بالا و بلند میشی و ... الهی دورت بگردم دوان دوان و با لبخند پر از ذوق و شوق میگی: " سه تایی بیشینیم" ! الهی فــــــــــــــــــــــــدات بشم من آخه خوشمزه! بعدشم میایی و بین ما میشینی و دستامون رو میگیری و یه نگاه به من یه نگاه به بابا و با لحن و خنده های مخصوص خودت میگی: "سه تایی نیشیستیم"! ای جونم ، ای نفسم...
5 خرداد 1393

لحظه ناب

الان دو ساعتی میشه که خوابی بعد از کلی کلنجار وتوپ و تشر بالاخره خوابیدی فردا باید 9 صبح بیدار باشی ولی همکاری نکردی که زودتر بخوابی و من ناراحت و عصبیم بابا مشغول کار با کامپیوترش تو سالنه و من در اتاق مطالعه دارم وبلاگت رو میبینم با بابا تو وایبر متحد القول داریم میگیم که تو فرشته نازی هستی که خیلی بیش از این باید قدرت رو بدونیم هر دو از حس شرمندگی در برابرت میگیم هر دو میگیم که متوجهیم چه حق بزرگی بر گردنمون داری هر دو فکر میکنیم حتی اگر برات خودمون رو بکشیم کمه هر دو بغض داریم سرم پایینه ، دستم رو صورتمه و راستش دارم برات گریه میکنم غم و شرمندگی و دلتنگی و حس مدیون بودن و همه اینا داره قلبم رو آب میکنه و ...
4 خرداد 1393

آب بخور!

سر میز غذا یه دفعه سرفه شدیدی میاد سراغم دارم سعی میکنم یه جوری خودم رو کنترل کنم ولی یه دفعه اوضاع بدتر میشه چون از خنده میخوام بترکم! آخه خانباجی خانوم خونه مون که البته همیشه بالای میز غذا جاشونه با لحنی مدبرانه و استوار راهکار ارائه  میفرمایند که: "آب بخور"! ای قربونت برم انقدر بزرگ شدی که تو بحرانها راهکار ارائه میکنی ! خودشم چی؟ راهکار درست و کار آمد! بدیهیست که این عبارت نیز از آنروز به لیست فرمایشاتشون اضافه شده و کافیست کسی تو خونه یه ذره حتی گلوش رو صاف کنه تا ایشان بگن... آب بخور!
4 خرداد 1393