دختری که کفش دوست نداشت
یه زمانی یه دختری بود از هر چی کفش و جوراب بیزار
یعنی حتی وقتی خیلی خیلی کوچولو بود در اولین فرصت پاپوش و کفش و جورابش رو در می آورد و به گوشه ای پرتاب میکرد.یعنی جنگی بینمون بود تا از خونه در بیاییم بیرون. از ما پوشوندن و از حضرت ایشان به طرفه العینی در آوردن و پرت کردن. نشون به اون نشون که تو بعضی از عکسهای تولد یکسالگیش به لنگه کفش به پاش هست درست مثل سیندرلا! و لنگه بعدی را در اون وانفسا به گوشه ای پرت کرده بود که در اواخر مهمانی یافت شد . و یا این عکس که با وجود اینکه در صندلی ماشینش سفت و قرص و محکم بسته شده انقدر با نوک پنجه این یکی پا به پشت اون یکی پا زد تا ... اینطور شد!
و حالا...
همون دختر گوگولی مگولی کفش گریز
یه سره پای کشوی کفشهای دراورشه
هر لحظه یه کفش رو در میاره
و با ددر ددر گفتن و اه اه گفتن بهم میفهمونه که کفشش رو بپوشونم
و با خوشحالی در حالیکه کفشاش به پاشه با سرعت نور میدوه (ماشالله به شما مادر جان!)
و خلاصه که الانه عالمی داره با کفشهاش.
پی نوشت:الهی بگردم که این بچه ها رو با این هوای داغون و آلوده و از طرفی سرد نمیشه بیرون برد. هر روز بهش میگم فردا میبرمت ددر ولی شرایط آب و هوا اجازه نمیده. انقده ناراحتم که اول فصل بدو بدو این بچه ها خورده به فصل سرما و نمیشه بیرون رفت و باید خونه نشین باشیم بیشتر اوقات.