آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟

1392/10/23 1:15
نویسنده : الهه
253 بازدید
اشتراک گذاری

تعطیلات هفته پیش با مطلع شدن از خبر مسرت بخش مریض شدنم شروع شد. در عرض دو ساعت از این رو به اون رو شدم و تب و بدن درد شدید و عفونت و ... اومد سراغم. خدا رو شکر آقای همسر به واسطه تعطیلی منزل بود و الا از اون مریضی های طولانی که حتما منجر به مریضی شدید دیگر اعضای خانواده میشد میتونست باشه.

در این میان من که سرم رو از زور درد با روسری سفت و محکم بسته بودم و ماسک هم زده بودم و دختر کوچولوی طفلکیم که سعی میکرد هر طور شده خودش رو به اتاقی که توش خوابیده بودم برسونه و وقتی موفق نمیشد هوار و گریه و ضجه میزد بود و همسری که میان سالن و آشپزخانه و اتاق من بدو بدو میکرد و نمیدونست به کدوممون برسه...

صحنه ای که تا عمر دارم یادم نخواهد رفت و  به شدت من رو متاثر کرد این بود که دخترکم یکبار که موفق شد به داخل اتاق بیاد و من با دستام سعی میکردم از خودم دورش کنم تقلا کرد تا خودش رو به من رسوند و... الهی بمیرم براش تا حایی که میتونست به زور لبهای نازش رو به اون قسمت های اندکی از صورتم که بیرون مونده بود رسوند و با بغض و گریه شروع کرد حالا نبوس کی ببوسگریه

یعنی انقدر حالم بد شد و دلم به حالش سوخت. وقتی خودم رو گذاشتم جاش دبدم خوب از نظر اون طفلک،  مامان یهو رفته خودش رو از نظر اون پنهان کرده و حاضر نیست ببیندش و هر چی هم خودش رو به آب و آتیش میزنه فایده نداره ، پس حق داره بترسه و احساس نا امنی کنه و به هم بریزه طفلک

خلاصه هر جوری بود گذروندیم و دلمون خوش بود که موفق شدیم به کسی انتقال ندیم ولی زهی خیال باطل که اول آدرینا و بعد آقای همسر دچار شد

البته من مشخصا نوع ویروسیش رو گرفتم و هنوزم در گیرشم ولی بقیه خوشبختانه به نظر میرسه که سرماخوردگیشون سبکتر بوده و گلوهاشون تا الان چرکی نشده گوش شیطون کر

خلاصه که این بود انشای من در مورد تعطیلات مفرح و شادی بخش پایان هفته پیش در این مملکت همیشه تعطیل!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان مهيار
24 دی 92 1:26
الهي !!!!! حالا خوبه تعطيليه يه جايي بد نشد.
الهه
پاسخ
والا به خدا! کلا من از این تعطیلی های عزا داری که بحمدلله فراوانند ای بدم میاد. دیگه اینطوری هم که میشه نور علی النور!
مامان مریم
28 دی 92 16:22
آدم بخاطر مریضی ام باید شکر کنه.چون بهرحال سالم هستیم که مریض میشیم ... من قربونش بشم الهی ای جااااانم ...یعنی این صحنه از یاد منم نمیره چه برسه به شما ...خدای من آخه چقدر اینا فرشته ان بخدا من قربون اون بغضش بشم ..
الهه
پاسخ
یعنی خراب این دید مثبتت هستم ها! مرسی عزیز دل از مهربانیت
مامانی باران
1 بهمن 92 1:47
ای بابا بسی غصه ناک شد که ...!!! و حتی گریه دار برای نیاز اون فرشته کوچولو به آغوش پر محبت مامانی ... انشاءالله همیشه سالم و تندرست باشی تا حتی لحظه ای اين دختر مهربون دلش نلرزه ... هر چند که دل مادر خون و آشوبش بیشتره توی چنین لحظاتی
الهه
پاسخ
ببخشید غصه دارتون کردم. هنوز هم این صحنه های تراژیک به شکل دیگری ادامه داره. کی این زمستون تموم میشه خدا؟ مرسی ازهمراهی و همدلیتون