آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

متن یکی از اولین مذاکرات مهم و رسمی مامان و آدرینا

1392/7/10 0:20
نویسنده : الهه
234 بازدید
اشتراک گذاری
بعد از چند بار اجرای تمرینی - آموزشی:

مامان: آدرینا عشق مامان کیه؟

آدرینا(در حالیکه دستش رو میزنه به سینه اش): من! من! من! من!

مامان:آدرینا عزیز مامان کیه؟

آدرینا : من! من! من! من!

مامان؟ خوب معلومه دیگه غش میکنه! ضعف میره ! قربونش میره و فداش میشه :)
 
پی نوشت: همه دوستان ببخشند. بلاچه شده. شبا هم تا دیر وقت درگیرشم.
 هیچ فرصتی نمیمونه برای آپدیت اینجا  و یا کار دوست داشتنی و لذت بخش
 سر زدن به دوستان و نوشتن براشون.
 در گیر یک پروژه بزرگ هم هستیم که تموم بشه اطلاع رسانی میشه در اولین فرصت!
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

شازده امیر و رها بانو
9 مهر 92 23:18
سلام الهه عزیزم همین که خوب هستید برای ما کافیه عزیزم آدرینای به قول خودتون بلاچه رو هم از طرف من ببوسید مشغول هر کاری هم هستید موفق باشید


سلام بر مریم بانو، بانوی مهر
ممنونم از لطفتون خانوم. چشم حتما بوسیده میشه برای شما. آخ خواهر جلو شما با اون ماشالله دو تا نازنین شیطون بلا از خستگی و مشغله گفتن خطاست اما در حال له و لوه شدنم انقدر شلوغم. حتما انشالله در اولین فرصت گزارش مبسوط خدمتتان عرض خواهد شد
مامانی باران
12 مهر 92 15:37
وای چنین مذاکره مهمی ارزشش از مذاکرات بین المللی هم بیشتره!!!
خاله قربون شیرین زبونی های این دخملی ملوس بشه ...
در مورد کارها دیگه هیچی نمیشه گفت که گاهی 24 ساعت روز خیلی کم میاد!!! حسابی خسته نباشیـــــــــــد ... براتون یه عالمه وقت اضافه دعا میکنم که بزودی تمام خبرهای خوش و مسرت بخش پیشرفت ها و شادی های آدرینا جون و خانواده پر مهرش اینجا ثبت بشه

سلام
ممنونم مامان مهربان باران جان
شما خیلی به ما لطف دارید که نشان از عشق درونیتون داره
فکر کن الان آرزوم شده همون روال سابق که حد اقل نصفه شبی دم صبحی چیزی یه وقتی میشد دوخط بنویسم با بخونم! کلـــــــــــی حرف هست بانو ولی وقت کمه ، کم. مرسی که بهمون سر میزنید. ریخت و پاشها تمام بشه حسابی میام مهمونتون میشم. میبوسمتون. باران جانم رو هم کوچولو از دستش برام ببوسید.