بازهم واکسن و بازهم دل پر غصه یک مادر
بیا در آغوشم گل نازم
پاهای زیبای کوچکت سجده گاه من است
میبوسم و میبویمشان
ببخش که امروز هم باید با دست خودم ببرم تا ضجر بکشی
درد بکشی
از درد فریاد بکشی
با بغض شیر بخوری
و باورت نباشد که چه حجمی از درد را به تو تحمیل کرده دستی نامرئی به دلیلی که اصلا در ادراک تو نیست
ببخش عزیزم
میگویند و میگوییم که همه اینها فقط به خاطر خوبی و سلامتی خودت است
ببخش که تو را تا مرز تب 40 درجه میبریم
ببخش که درد را به تو تحمیل میکنیم
مادر به فدای پاهای قشنگت که امروز متحمل دردی وحشتناک خواهند شد تا دو تا سوزن بدجنس بزرگ دردناک را تاب بیاورند
طاقت بیاور دخترکم
و باید که طاقت بیاورم
و باید که قوی باشم
و کنارت تا صبح بمانم که حتما میمانم
دخترم
آرام باش
تب نکن
بیتابی نکن
ما با هم از این مرحله هم خواهیم گذشت
امروز ساعت 3:45 قرار است برویم مطب دکترت نازنینم
هوا هم قرار است خیلی سرد و طوفانی شود
دیشب و پس پریشب هم کلی باد و طوفان داشتیم و مجبور شدم از اتاق خواب به هال بیاورمت شاید سرو صدا کمتر باشد
دختر نجیب و دوست داشتنیم
ببخش مادر را که با دست خود تو را میبرد برای مراسمی بس ضجر آور
ولی این را بدان که مادر بارها و بارها آن سوزنها را در قلبش حس میکند عزیزم...