آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

الوعده وفا... در ادامه وقایع شش ماهگی

1392/2/6 21:21
نویسنده : الهه
333 بازدید
اشتراک گذاری

مادر جان در این پست 

http://shazdehkhanoomadrina.niniweblog.com/post12.php

گفته بودم که باید بیایم و از پیشرفتها و سورپرایز های ناگهانی شما بنویسم

همان موقع چیزهایی نوشتم ولی نشد و نشد و نشد که تکمیل و ارسال کنم

امروز- یعنی بهتر است بگویم ار این نیمه شب مایل به صبح 31 فروردین 92- میخواهم برایت تیتر وار بگویم که در شش ماهگیت چه خبرها  که نبوده!

البته من واقعا شرمسارم چون حقیقتا هر کدام این ها میتواند مرحله ای از رشد حساب شود ولی لطفا شما به بزرگی  و شیطانی خودتان ببخشید و این پست را با تاخیر از بنده بپذیریذ جانانم!

 

بله داشتم میگفتم که....

لطفا در ادامه مطلب ملاحظه بفرمایید

 

عزیزم در این روزها

- داری دندان در میاوری نتیجتا کلافه هستی ، هر چه به دستت بیایید رو به دهن میگذاری، کم غذا شده ای و نا مرتب میخوابی.

- کمی تا قسمتی بغلی شدی، ولی فعلا کج دار و مریض طی میکنیم. یعنی من حساسیت به خرج نمیدهم و در همان حال حرف زدن و بگو وبخند برای 2-3 دقیقه تنهایت میگذارم ولی تا صدایت از حد صدای معمول بالا میرود خودم را نشانت میدهم که بدانی هستم عزیزم. البته بعضی میگویند این هم مربوط به عذابهای دندان در آوردنت است.

- هنوز از صدای شدید و بلند لوازم برقی میترسی و ما سعی میکنیم کم کم این ترس را از سر شما بیندازیم و تا حدی موفق هم بوده ایم.

- کمتر از همیشه شیر میخوری ، بر خلاف همیشه ، شیر خوب نمیخوری که میتواند مربوط به دندان در آوردنت باشد. به زور و زحمت دو قطره ای شیر میخوری و با کوچکترین صدا شیر خوردن را ول میکنی و به سمت صدا میچرخی، خدا میداند که با چه ترفندهایی باید به شما اینروز ها شیر بدهم،  باید من و بابایی نفس نکشیم تا دختر اینروزها سر به هوای ما بهانه ای برای شیطنت و دست کشیدن از شیر خوردن پیدا نکند. موقع خواب یعنی  وقتی در خوابی خیلی بهتر شیر میخوری.

- نا مترتب تر از همیشه میخوابی، کاملا عشقی! یک شب بیدار و بازیگوش تا 3 صبح و یه روز 20 ساعت از 24 ساعت را در خواب! کلا به این نتیجه رسیده ام که دختر جان ما بسیار عشقی تشریف دارند و روحیه شان عشقیست که خوب البته به خود بنده تا حد زیادی باید رفته باشید! شرمنده !

- فدای تو شوم که تو همین هاگیر واگیر تصمیم گرفتی بنشینی! عزیزم! دلبرکم الان میتواند بنشیند

اگر به جایی تکیه کرده باشد برای طولانی مدت و اگر نه برای چندین ثانیه صاف و مستقیم مینشیند و بعد کم کم به جلو متمایل میشود تا جاییکه تعادلش را از دست بدهد.

من تا قبل از شش ماهگی بر خلاف خیلی از مامانها هرگز سعی نکردم حتی برای لحظه ای شما را در حالت نشسته قرار دهم و تست کنم که آیا  میتوانی یا نه

البته شما از دو ماهگی همیشه در حال خیز برداشتن برای بلند شدن از حالت درازکش به نشسته بودید ها مادر جان! ولی من با دکترت هم مشورت کردم و هیچ وقت هیچ تلاشی برای نشاندنت نکردم یا شما را در هیچ فشاری نگذاشتم

ولی جالب بود که در روز شش ماهگیت به محض ایکه بدن نازنینت را به بالشت تکیه دادم همچین شیک و قشنگ و با وقار نشستی! خیلی راحت و معمولی! انگار که سالهاست مینشینی!  و بعد هم بدون بالشت نشستی! برای چند ثانیه نشستی در حالیکه پستانک به دهان داشتی من هم در جا چند تا عکس خوشگل از شما گرفتم  عزیزم. نشستنت مبارک دختر گلی من. انشالله همیشه در جاهای خوب و برای کارهای خوب نشست و برخاست داشته باشی ناز گلکم.

- عزیز دلم در این روزها به شدت دوست دارد از مامان بالا برود!

میپرسی یعنی چه؟ یعنی اینکه دوست داری بغلت کنم و روبه روی خودم با کمی فاصله نگه دارمت، به محض اینکه در چنین موقعیتی باشی مثل اینکه از پله بالا بروی شروع میکنی قدم زدن و از پله های شکم و قفسه سینه و سینه و شانه مامان بالا رفتن و خیلی وقتها کار به بالای سرو کله مامان رفتن هم میکشد! و از آنجا می ایستی و بر و بر من را نگاه میکنی و لبخند فاتحانه دلبرانه ای میزنی، ضمنا مثل بچه قلدر ها آن بالا سینه ات را جلو میدهی و دست هایت را با فاصله بالا میگیری و من را با این ژستت به شدت یاد لوطی ها می اندازی! مادر به قربانت این کارها را از کجا یاد میگیری؟! تازه یک صدای قلدری با مزه ای از ته ته گلویت در میآوری که به جای زهره ترکاندن از رقیبان فرضی دل میبرد ها یعنی!

- عزیز دلم این روزها شروع کرده در صندلی غذایش بنشیند

آخ که چه کنجکاوانه و زیبا همه مراحل گذاشتنت در صندلی و خود صندلی را بر انداز میکردی. یک تیکه گوشت درسته  نیم پز درشت هم برای خارش لثه هایت به توصیه زندایی بزرگت در صندلیت به شما دادم و کلی عکسهای خوشگل گرفتیم با هم از شما !

عزیزم ولی فعلا دوست ندارد  خیلی غذای کمکی بخورد، شاید هم به خاطر دندانهایش انقدر بد غذا شده. قبلا در 4.5 ماهگی با مشورت دکتر لعاب برنج و فرنی خوردی و خوب خوردی ولی حالا نمیدانم چه شده که تمایلی به خوردن از خودت نشان نمیدهی... و من بی نهایت غصه میخورم. البته من به هیچ وجه بچه چاق نمیخواهم و بر خلاف خیلی ها از نی نی تپل مپل خوم نمی آید و اصلا دوست ندارم با چاق کردنت از الان شما را مستعد انواع و اقسام بیماری در بزرگسالیت کرده باشم و نسبت به این موضوع حساس و متعهد هستم. دکترت هم همیشه از قد و وزنت راضیست و میگوید تا زمانی که رشد خوب است جای نگرانی نیست و این بدان معناست که غذا کافی بوده که بچه روند رو به رشدی را دارد... امیدوارم از اعتماد به این حرف پشیمان نشوم

- امشب نفسم برای اولین بار در روروئکش هم نشست! و ظاهرا خدا رو شکر بدش نیامد و کمی هم دنده عقب حرکت کرد. نیم ساعت برای اولین بار در نوع خود رکورد تحسین بر انگیزی محسوب میشود!

- مدل خوابیدنت عوض شده! بعضی وقتها میبینم پتو را روی سر و کله مبارک برده ای و سرت را کاملا به زیر پتو فرو کرده ای و فقط در این حالت خوابت میبرد! عزیزکم نه من انطور میخوابم و نه بابا! از چه کسی یاد گرفته ای شیطون؟! قبلا صاف و مستقیم هر طوری میگذشاتمت در تخت خواب به همان شکل صاف و طیب وطاهر میخوابیدی ولی الان کارهایی شبیه کشتی کج را در حین خواب تمرین میکنی که خدا خودش به خیر کند انشالله!

- مدل گریه کردنت به شدت عوض شده! مثل خواننده های هوی متال چشم ها را میبندی و تا جایی که در توان داری با کلفت ترین و قوی ترین صدایی که ممکن است بتواند از حنجره ظریفت خارج شود فریاد میزنی!

 این مدل گریه مال زمانیست که کاری بر خلاف میلت به شما تحمیل شود مثل بینی پاک کردن با فین گیر که از نوزادی نوزادیت سر این کار مادر دختر چه گیس و گیس کشی ها که نداشته ایم مادر به قربانت!

البته به طور کلی شما اصلا و ابدا دختر اهل گریه  و زاری از نوزادی نبودی و الان هم نیستی و خیلی خوب و متین و آرام و مهربانی ناز نازکم و شنیدن ناگهانی این حجم از صدا غیر قابل باور و دور از انتظار مینمایاند.

- موقع خمیازه کشیدن درست مثل بابا مهدی کلی سرو صدای اضافه در می آوری و انگار رسما داری حرف میزنی موقع خمیازه کشیدن! امان از ژنتیک! یعنی کپی بابا مهدی!

-اینروز ها رابطه ات با بابا مهدی کلی خوبتر تر شده

البته نه اینکه هیچ زمانی بد بوده باشد، نه. ولی یکجورخاصی این روزها  دارید با هم بده بستان عاطفی میکنید. خوب پدر ها طفلی ها تماس جسمی مستقیم با نوزاد طی بارداری و زایمان و حتی روزهای اول تولد ندارند. محبت میکنند ولی نمیتوانند در جواب چیزی دریافت کنند آنطوری که مادر میتواند. این واقعا مزیت خدادای ست که به مادر ها اعطا شده ولی در مورد پدر ها اکتسابیست و لازم به پرورش و صیقل یافتن است. 

حالا میتوانید ساعت ها با هم دو تایی تنها وقت بگذرانید و با هم حسابی دل و قلوه داد و ستد کنید! خیلی صحنه های زیبایی این روز ها با بابا حانت میسازید در برابر چشمانم، یک بده بستان عاطفی عمیق و شدید که مثل یک گیاه ظریف و زیبا از زیر دل خاک بر آمده و هر روز بالنده تر و زیباتر و رویایی تر میشود. امیدوارم همیشه برای هم پدر دختر مثال زدنی و خوبی باشید. البته بین خودمان باشد من خیلی وقتها از قول شما حرفهایی به بابا جانت زده ام و با هزار و یک لطایف الحیل هر دویتان را به سوی هم نزدیک و نزدیکتر کرده ام  که شرحش مثنوی هفتاد من میشود، مهم نتیجه است که الان دارم با لذت  و غرور تماشا میکنم عشق ورزی شما عزیزانم را.

- این روزها مامان برای انجام کارهایش باید همزمان سر شما را هم در نزدیکیهای خودش گرم کند، نتیجتا این روزها کلی با هم شعر و داستانها و آوازها و ترانه های من در آوردی میخوانیم و کلی به هم باید نزدیک باشیم.

- دخترکم اینروزها گاهی نشسته در کریر، یا روروئک  و یا حتی صندلی غذا تلویزیون میبیند! ظاهرا کارتون را از بقیه برنامه ها تشخیص میدهی و به شخصیتهای کارتنی با لبخند یا در آوردن صداهای خاص واکنش متفاوتی نشان میدهی که  به نوبه خود واقعا جالب و قابل تامل است این تشخیص و این واکنش

خوب نمیدانم همه چیز را گفتم یا نه ولی مطمئنم که همه چیز را نگفته ام!

پس نتیجه و جمع بندی چی  شد؟! یه دفعه ای دختر گلی ما مامان بابا میگوید و می نشیند و دندان در می آورد و قلدر  و شر و شیطان میشود وکلی خلقیات ناگهانی جدید پیدا میکند در حدی که مجبور میشویم با خواننده محترم همنوا شویم و بشکنی بزنیم و قری بدهیم که من و اینهمه خوشبختی محاله!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان محمود
30 فروردین 92 4:25
سلام خدا دخترتونو نگه داره به ماسربزنیدhttp://yedoneh.niniweblog.com/

سلام
با کمال میل