باورنکردنی- breaking news! - اولین شبی که بدون می می و گریه خوابیدیم
ماجراهای خوابوندن آدرینا در این روزها و شبها بماند برای بعد
ولی این رو ثبت میکنم تا یادم بمونه که امشب اولین شبی هستش که آدرینا بدون می می و بدون گریه و زاری خوابیده
و من خیلی خوشحالم و در پوستم نمیگنجم
حتی اگر از فردا شب همون آش و همون کاسه قبلی باشه هم من باز خوشحالم
یعنی انقدر هر شب داره اذیت میکنه و اذیت میشه که یه شب مرخصی هم خودش کلی هستش!
بنا بر این با صدای بلند و رسا عجالتا عارضم که: آخ جوووووووووووووون!
البته بماند که دختر طلای ما امشب پوستی از مامان بابا کند که واسه خودش خاطره تاریخی شد
گفتیم زیر بارون بریم ددر
یه کم گشتیم و بعد سر از رستوران گیلار در آوردیم
آتیشی سوزوند ها یعنی
هراز بار دوغ ریخت زمین
از روی زمین کثیف هر چی تونست آت و آشغال گذاشت تو دهنش
با جفت پا اومد تو میرزا قاسمی و ظرفهای غذا
آی جیغ و داد کرد که چی بگم
به خدا گفتم الان میان میگن آقا این پول رو هم بگیرید فقط زودتر اینجا رو ترک کنید!
دوربین بدبخت که دیگه جایی نمونده بود بره تا خرخره رفت تو دوغ و آب و میرزا قاسمی و ...
یعنی آی حرص خوردم که برگشتیم مث این بود که دو دست کتک مفصل زدن من رو
تا دلتون هم بخواد گاز و چنگ گرفت ما رو
خلاصه اومدیم خونه کلی باهاش بازی کردیم و بعد بهش سه سری یه بار سه پیمانه یه بار دو پیمانه یه بار سه پیمانه شیر درست کردم و دادم
آخری رو نصفه خورد ولی بقیه رو در کمال تعجب تا ته خورد وبازم خودش شیر خواست
بعدش کلی شعر خوندیم با هم
و بعدش کلی وول زد و غلت زد تا بالاخره خوابید
نمیدونم چطور شد که حتی درخواست می می هم نکرد
البته تو رستوران بنده رو پنجاه بار دوشیده بود
ولی با همه این وجود خیلی عجیب بود و این اولین بار تو طول این 19 ماه و یک روزه که آدرینا زیر سینه خوابش نبرده
پس اجازه میخوام یه بار دیگه فریاد بزنم: آخ جوووووووووووون!