بابا کیک بخر!
برای ماهگردها و تولدهامون تا الان غیر از دو بار همه کیک ها رو از لادن نزدیک تجریش گرفتیم. ماه نوزدهم بابا با آژانس با دخترش طبق خواهش من رفتند کیک رو گرفتند و اومدند. یعنی انقدر کار داشتم که گفتم نیم ساعت هم با هم باشند من به کارا برسم به سرعت و از اونجا که آدرینا تنها اصلا تو صندلی ماشینش نمیشینه و حتما باید یک ندیمه کنارش نشسته باشه از بابا این خواهش رو کردم که با آژانس برن و بیان. بگذریم که کل پرسنل قسمت کیک زنی اومده بودن ببینند این شازده خانوم کی بوده که باباش هر ماه با این عشق براش کیک سفارش داده و خریده. این ماجرا مربوط به 9 فروردینه.
امروز رفتیم ددر. بابا جلو بانک مقابل قنادی لادن یه لحظه ماشین رو نگه داشت که از عابر بانک پول بگیره. یه دفعه آدرینا داد و بیداد بابا بابا! بابا کیک بخر!
یعنی بچه ام کاملا با یه بار رفتن تشخیص داده بود که اینجا کجاست! تازه ما مقابل خود قنادی نبودیم و این ور خیابون ماشینمون پارک بود! بعدشم که داره همین طور جمله سه کلمه ای ردیف میکنه!
ای جونم بشی مامانم!