دخترم لطفا صبور نباش
دخترم صبور نباش، گریه کن، جیغ بزن. مادر را میکشی با آن بغضهای ناگهانی همراه با ممه تلخ شده گفتنت. کی گفته توی فسقلی باید صبور و تو دار باشی؟ جان مامان گریه کن. داد و بیدادکن. خونم را در شیشه کن. جانم را بر لبم بیاور.ولی اینطوری یکدفعه بغض نکن و سبل اشک نریز.آن عزاداریهای باران بهاری گونه ات که ناگهانی و تند وتیز آغاز و پایان می یابد میکشد مرا مادر...
دلم آتش میگیرد برای تجربه تلخ اولین معشوقه زندگیش که دارد بدرقه اش میکند تا برود ولی اینطور صبورانه و غیر کودکانه آب میشود و تاب می آورد. گلکم الان کودکی نکنی و بی مهابا و بی ملاحظه گریه نکنی کی کنی؟ خوب است حالا که من به جای تو دارم زار میزنم؟ کودکی کن ، با صدای بلند و بی مهابا گریه کن. با ساکت گریه کردنت آتش به جانم نریز ...
پی نوشت: در خانه ما همه چیز عادی به نظر میرسد. بساط بازی و روزمرگی به راه است. همه چیز عادیست غیر از غلیانهای ناگهانی اشک و عزاداری دختر کوچکی که با تلخ ترین و عمیق ترین بغضها میگوید ممه تلخ شد و بعد از چند لحظه با پشت دستش اشکهایش را پاک میکند...