قربون اون خیز برداشتن با شوق و ذوقت بشم الهی عزیـــــــــــــزم!
وقتی برای چند لحظه تو تختت تنهات میذارم که برم به کاری برسم و زودی برگردم و شما شروع میکنی اول با صداهای معمولی و لبخند و بعدش کم کم کمی ناله و نق نق و بعد جیغ و داد و حتی گریه بنده رو احضار کردن وقتی بدو بدو میام به محض اینکه پام به اتاق برسه اگر نشسته باشی تو تختت آنچنان با ذوق و انرژی و لبخند خیر بر میداری و به سرعت خودت رو به لبه تخت میرسونی و آنچنان خنده های شر از شوق و ذوق و شادی تحویلم میدی که دلم میخواد این لحظه ابدی بشه ، دلم پر از شور و امید و عشق میشه، الهی فدای اون خیر برداشتنت بشم، شبیه ما بزرگترا که به احترام بزرگترمون از جامون بلند میشیمه کارت ولی با آنچنان شوق و ذوق و انرزی اینکار رو انجام میدی که ذوبم میکنی، دستات رو تو هوا تکون میدی و با همه اعضا و جوارح بدنت و همه حالتهای چهره ات بهم شادیت رو نشون میدی.
خوب من که همین طوریشم برات میمیرم، دیگه کشته را دوباره کشتن از برای چیست؟!