شیرین کاری روز 20 مرداد 92!
تا الان فکر کنم بر کسی پوشیده نمانده باشه که آدرینا دختر خیلی خوش خوراکی نبوده و برای غذا خوراندن بهش مامان بیچاره به کمک بابا چه روشها و اداها و اصولها و ... رو به کار نبسته تا دخترش بهتر غذا بخوره
در این راستا ما از هر وسیله ای- یعنی واقعا هر وسیله ای که بهش فکر هم نتونید بکنید ! - استفاده میکنیم برای پرت کردن حواس آدرینا و نمایش و جلب توجهش تا اون وسط مسطا بتونیم یه قاشق غذا بگذاریم دهنش. از کش سر و گل سر مامان بگیر تا در قوطی و قطره چکان و گوشت کوب و مثلا یه جعبه دارو که توش چیزهای ریختیم که صدا بده و در قوطی شیر خشک و انواع قاشق و نوارهای پارچه ای و ... چه و چه. یعنی اصلا یکی از درگیریهای فکری هر روزه من یافتن وسایل جدیدی که بشه دستش داد و خطرناک نباشه و جلب توجه کنه و تازه باشه و بشه از کنارش به آدرینا غذا داد هستش! فکر کن!!!
در این راستا یکی از ابزارهای کار آمد این ماسک که دیگه فکستنی شده میباشد:
این ماسکها رو چند ماه پیش از نزدیک خونه مادر بزرگ به قیمت خیلی ارزانی خریده بودیم و میگیریم جلو صورتمون و کلی باهاش برای آدرینا نمایش میدیم و میتونیم وقتی ناراحته لبخند به لبش بیاریم یا غذا به کمک این ماسک بهش بدیم. هی میگذاریم رو صورتمون و برمیداریم و دالی بازی و خنده و شادی و آدرینا هم کلی ذوق میکنه که یه دفعه چهره ما رو میبینه .یعنی تا همین الان ما کلی مدیون این ماسک نازنین هستیم ! خدا واقعا خیرش بده!
حالا فکر کنید امروز چی دیدم از آدرینا؟!
دیدم یه صدای به غایت ظریف و لطیف و مهربون از خودش در میاره
جالب شده برام ببینم ماجرا چیه
یواشکی نگاه کردم و از دیدن آنچه که دیدم داشتم ذوق مرگ میشدم.
دختر گلی چلوی آبجی خرسی ایستاده بود، به یه دستش این ماسک رو گرفته بود جلو صورتش و هی ماسک رو میگذاشت رو صورتش و بر میداشت و از پشت ماسک به آبجی خرسیش نگاه میکرد و کلی به زبون خودش با یه لحن خیلی مهربونی حرفای مهربانانه میزد و با دست دیگه که پستونک تو دستش بود سعی میکرد به آبجی خرسی پستونک بده!
ای خداااااااااااا!
انقدر این صحنه قشنگ بود که نمیتونم توصیف کنم
فکر کن یه فسقلی نهایت قدرت هر دو تا دست، و نهایت قدرت بیان خودش رو، و نهایت قدرت جسمانی و روحیش رو داشت به کار میبست تا به آبجی خرسی با ادا و اصول و نمایش غذا بده!
من چی شدم؟ خوب من ذوق مرگ شدم، خیلی خوشحال شدم که دختر کوچولوی ما با نهایت ظرفیت و ظرافت خودش داره تمرین و مشق مهربانی میکنه
داره با مهارت تمام صحنه ای رو که دیده بازسازی میکنه
انقدر ابتکار و خلاقیت داره که با امکاناتی که دم دستش بوده داره چیزی رو که دیده بازسازی میکنه
الان حسابی میدونه جریان این ماسک ها چیه
وقتی از پشت ماسک با تسلط بهم نگاه میکنه و چشم میدوزه بهم دلم میخوام انقدر محکم بغلش کنم که فداش بشم!
خیلی صحنه با مزه ای میشه
فکر کن یه قوقولی از پشت یه ماسک چشماهای تیله ایش رو بدوزه به شما!
خلاصه که دخترمون کلی خوشحال و سرفرازمون کرد و منم به خودم یاد آوری بیشتری کردم که بچه ها همونی میشند که از پدر مادر دریافت میکنند و میبینند.
خدایا فرشته کوچولوها رو در پناه خودت حفظ کن لطفا.