آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

می می تلخ شد...

آدرینا تا این لحظه ، 1 سال و 8 ماه و 15 روز سن دارد  و در چنین روزی که آدرینا درست یک سال و هشت ماه  و پانزده روز سن دارد یا به عبارتی 20 ماه و نیمه است ، یعنی درست دو هفته بعد از آنکه شمع بیست ماهگی را فوت کرده می می خوشمزه اش تلخ شد. بله ماجرا همانیست که میدانی و میدانم... ************************************** خیلی وقت است که  پروژه از شیر گیری ما کلید خورده. از 9 دی 92 تلاش کردیم که روز دیگر شیر نخوریم مگر به اجبار و اصرار موقع لالای بعد از ظهر.دلیلش هم وابستگی وحشتناک زیاد آدرینا به شیر مادر و آویزان بودن تقریبا 24 ساعته از مادر بود. خوب خیلی سخت بود قانون مند کردن و زمان بندی کردن شیر خوردن، ولی شد. خیلی دع...
24 ارديبهشت 1393

شلوار بیپوشم!

امروز بعد از صد سال بابا خونه بود . چون چند وقتیه که بابای خونه ما حتی روزهای تعطیل و جمعه هم مجبوره بره دنبال سرو سامان دادن به کارهاش. داشتیم با بابا حرف میزدیم دیدیم آدرینا یکی از شلوارهاش رو از کمدش در آورده و میگه: شلوار بیپوشم!  و نشست زمین و مشغول شد. ما همین طور مشغول صحبت بودیم که یهو دیدیم دخترمون تر گل  ورگل و خوش تیپ و شلوار پوشیده داره رژه میره ! من و باباش حیران شدیم و در یک آن با هم گفتیم هورا! آدرینا بلده شلوارش رو بپوشه و کلی تشویقش کردیم. اینم شد مزه خاص این روز تعطیل ما که دخترمون به طور خودجوش تصمیم گرفت دیگه خودش شلوارش رو بپوشه. البته طبیعتا سرعت در آوردنش بیشتر از پوشیدنشه که اونهم مطمئنا بعد از چ...
23 ارديبهشت 1393

حضرت ایشان اعلام میفرمایند که اهم!

مدتیست که دختر طلای خانه ما بلافاصله بعد از انجام امر خیر و بزرگ  شماره یک و دو و حتی قبل از آنکه مشام ما مست از عطر خوش موارد مذکور شود  بی درنگ اعلام میدارند که :" مامان پی پی"! ، " مامان جیش"!  و بدو بدو به سمت کشوی حاوی پوشک و بقیه ملزومات رفته و در تمامی مراحل نهایت همکاری و همراهی مجدانه و دلسوزانه و مسئولانه خود را بروز میدهند که حقیقتا با این اعمال خود  خانواده ای را مسرور میفرمایند. در این راستا با توجه به  به حرف افتادن نسبی ایشان بعضی حضرات اظهار فضل فرمودند که" وقت از پوشک گرفتنشه ها!" که بنده عرض کردم اصلا و هرگز قبل دو سالگی حتی سعی هم نخواهم کرد. حد اقل علم روز که این...
22 ارديبهشت 1393

خوب ، بعدش؟!

داریم سه تایی شام میخوریم و از روزمون برای هم تعریف میکنیم بابا هم داره میگه چی شده و کجا رفته و در ضمن برای برنامه ریزی  سفر احتمالی هم حرف میزنیم اون وسط آدرینا هر مکثی که بابا میکنه میگه: خوب ، بعدش؟! یا میگه خوب، بعدش چی شد؟! الهـــــــــــــــــــــی! عزیزم مثل آدم بزرگا داره مشارکت فعال میکنه تو مکالمه و ارتباط و مثلا follow up میکنه. پی نوشت: این تکیه کلام منه وقتی از زیر یه ماه از خودش صدا در می آورد من از همون موقع خیلی جدی ازش میپرسیدم خوب بعدش چی شد؟ یا این اواخر وقتی مثلا سر یه چیزی بهونه گیری میکنه و میخوام حواسش رو پرت کنم میگم بیا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم و تشویقش میکنم که بگو خوب. یعنی یه تیکه اش رو...
22 ارديبهشت 1393

واقعا از راهنمایی شما سپاسگزارم!

امروز یه دفعه ای سرفه ام گرفته. از صبح وقت و بی وقت دارم سرفه میکنم شایدم آلرژی باشه. خوشمزه اش اینه که دخمر طلام از دفعه اول سرفه کردنم تا الان هر دفعه سرفه میکنم بر میگرده میگه: آب بخور ! و اگر دم دستش باشم با دستای کوشولوش میزنه پشتم که خوب بشم! ای جانم که انقدر بزرگ شدی که به من دوا درمون و راه چاره نشون میدی مامانم! ...
21 ارديبهشت 1393

دخترم مریضه؟

دیروز بابایی از صبح زود رفت برای جبران کارهای عقب افتاده سرکار مامان بزرگ و خاله محبوبت آمدن و با هم بازی و شادی کردید عصری به لحظه حس کردم داغی درجه تب سنج هم متاسفانه حسم رو تایید کرد تا دیشب حد اکثر تب 7 عشر بود. شربت تب بر و آب بازی شروع شد تا بهتر بشی مامانی اصلا نمیدونم چرا انقدر خودم رو با یه تب ساده تو هم میبازم یعنی رسما سرم لازم میشم انقدر که حالم از مریضی و  بی حالیت بد میشه امروز هم تب ادامه داشت. علیرغم درمان نه بالا تر میرفت نه قطع میشد. دکترتم تماس گرفتم گفتن اگر تا فردا قطع نشد بیایید.عجیبش اینه که وسط بازیهات یهو گریه میکنی که سرت درد میکنه یا می گی دندون اوف شد، اوخ شد. نمیدونم واقعا آیا مربوط به د...
21 ارديبهشت 1393

سلام!

یادتونه اون دو کلمه تو بلک لیست دختر گلی خونه مارو؟ "بله "که خیلی وقته از اون لیست در آمده و" سلام" هم چند وقتیست جسته گریخته شنیده میشه ولی هفته پیش چهار شنبه سر کلاس سلاله دخترم به هر کس از در رسید تو سلام داد! ولی امروز... آی جیگرم حال اومد آی بالا پایین پریدم که نگو چرا؟ چون دخترم امروز با زیباترین لحن و صدای ممکنه هزار بار از هر گوشه کنار خونه در هر حالت بازی و شادی و خنده که بود با یه لبخند و حالت چهره غیر قابل توصیف بهم سلام داد! خیلی چسبید! خیلی صفا کردم تازه به خونه مون هم سلام میده! سلام خونه مون! سلام مامان! چطوری؟! ای جونم مامانم! چطور میتونم باشم با وجود هزار تا سلامی که امروز از...
21 ارديبهشت 1393

مشقامو خوب نیویشتم؟!

خدمت رسیدیم عرض کنیم باز هم با عرض معذرت از تاخیر همه نظرات دوستان عزیز را که بی پاسخ تایید کرده بودیم پاسخ گفتیم و  به وبلاگ همه دوستانمان هم سر زدیم  و برای دلنوشته هایشان ذوق کردیم و حرف دل نوشتیم و در حال حاضر پس از صرف حدود سه ساعت وقت احساس همان بچه مدرسه ای که مشقهایش را خوب نوشته و منتظر عیدی از دست بابا جانش است را داریم! ضمنا عنوان به سبک بیان شازده خانوممان نوشته شده و الا دیکته مان انقدر هم بدک نیست!
21 ارديبهشت 1393

اولین شبی که آدرینا بدون مامان خوابید

امشب یکی از دوستان قدیمی و خیلی صمیمیمون که از اساتید و موزیسین های بزرگ این آب و خاک هستند کنسرت داشتند و باید میرفتیم کنسرت.  بعد از کلی برنامه ریزی و فکر و تفکر با توجه به ساعت و شرایط قرار شد مامان بره و دختر و پدری با هم بمونند خونه. طبیعتا خیلی نگران تایم خوابت بودم. هزار بار اس ام اس و پیغام پسغام و چک کردن...آخر سر 10:30 بابا پیام داد آدرینا خوابید. هم خوشحال بودم هم دلم گرفت. ظاهرا سراغ گرفته بودی و  در جای جای خونه با هم دراز کشیده بودین تا نهایتا خوابت برده بود ولی ته دلم ناراحت بودم نکنه دل دخترم غصه دار شده باشه؟ نکنه رنجیده باشه؟ نکنه با شادی و خیال راحت نخوابیده باشه؟ نکنه...؟ اگر حتی هزار تا از این سوالها هم د...
19 ارديبهشت 1393

آدرینا و دندانهایش و جشنهای جا مانده

بدین وسیله به اطلاع میرساند سرکار خانم آدرینا که تا آخرین گزارش تقدیم شده دارای 5 دندان بودند قبل از عید در همان هاگیر واگیر واکسن هجده ماهگی و مریضی های پس از واکسن اقدام به در آوردن دو دندان دیگر نمودند و 7 دندانه شدند. در حال حاضر ایشان تعدادی دیگری دندان در آورده اند که از تعداد دقیق آنها اطلاعی در دست نیست چون حضرت ایشان ابدا اجازه سرک کشیدن اینجانب به داخل دهانشان را نمیدهند ولی مشاهدات عجالتا مبین وجود 5-6 دندان جدید میباشد. حتما خاطر شریفتان هست  دخترمان همزمان با جشن تولد یکسالگی به شکل خیلی حرفه ای راه افتادند و دو روز مانده به یکسالگی دندان در آوردند در نتیجه ما نه جشن دندان و نه جشن قدم نتوانستیم بگیریم و عهد کرده بو...
15 ارديبهشت 1393