آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

آدرینا دیروز با مامان الهه اش یه حمام حســــــــــــــــــــــابی رفت!

به خاطر حساسیت پوستی دکتر گفته آدرینا زیاد نباید به تنش مواد شوینده و پاک کننده بخوره. بنا براین ما خیلی کم به دخترمون شامپو میزنیم و اکثرا با آب خالی میشوریش. به خصوص این روز ها که بعد از غذا خوردنش دلم میخواد قلفتی ببرمش زیر آب اما به شستشوی در حد دست و صورت و گردن اکتفا میکنیم. خیلی وقت بود دختری رو خودم حمام نکرده بودم و بابایی حمامش میکرد. دیروز پس از مدتها انتظار وبرنامه ریزی! بالاخره تونستم دخترم رو یه حمام حسابی خودم ببرم. وانش تقریبا دیگه براش کوچیک شده (ماشالله بگین  به قدش که جون به سرم میکنه که نیم سانت بره بالا الهی مادرش فداش بشه با هر قد و وزنی!) یه لگن کمی تا قسمتی بزرگ از شهروند براش خریدیم . چند وقته حس میکنم از صد...
2 تير 1392

آدرینا میتونه چراغهای برق رو خاموش روشن کنه!

وقتی میذاشتمش زو تخت مامان و بابا برای تعویض پوشک در چشم به هم زدنی مثل قرقی بر میگشت و  بدو بدو چهار دست و پا خودش رو میرسوند به لبه بالایی تخت و از این رو به اونور جست و خیز و خدا نمی کرد که رو لبه بالایی تخت چیزی بود نمیفهمیدی کی بهش چنگ مینداخت و بعد هم طبق معمول شی مذکور صاف میرفت تو دهنش تا آزمایشات علمیش رو انجام بده! ولی الان ما یه سرگرمی خیلی بهتر داریم چون به محض اینکه برسیم بالای تخت میریم و با کلید برق دیوار کوب بالای تخت حسابی خوش میگذرونیم و همین طور فرت و فرت خاموش روشنش میکنیم! الان یک دو هفته ای میشه که آدرینا خانوم ما از روشن خاموش کردن چراغها بسی مشعوف میشن و خون به دل ما میکنند تا یه پوشک عوض کنیم یا بتونیم بخوابون...
2 تير 1392

آدرینا این روزها مهمون داره!

خانواده ما  و شاید کل فامیل و دوست و آشناها این روز ها سرشون خیلی شلوغه، مهمونای تابستانی ساکن از خارج ایران از راه میرسند یکی یکی و به خصوص و به خصوص و باز هم به خصوص... دایی آلمانی آدرینا همراه با خانواده عزیز  و دوست داشتنیش فقط و فقط و فقط برای دیدن از نزدیک و لمس و بودن با آدرینا رنج سفر رو به خودشون هموار کردند و اومدند ایران پیش ما خلاصه حسابی شلوغ پلوغیم و طبعا آدرینا ستاره برجسته لحظات به شدت احساسی و شاد و شادمان این روزهای کل خانواده و فامیله آدرینا یه دختر دایی داره که بچگیش همه ما رو هلاک خودش کرده بود انقدر که زیبا و شیرین و دوست داشتنی بود و هست الان ماشالله سیزده سالشه! به شدت و عاشقانه آدرینا رو دوست داره...
2 تير 1392

بهت....

گاهی واقعا  از خودم میپرسم خدایا این دختر ملوس و خوش خنده و مهربان که از هر فرصتی برای ناز و نوازش کردن و ناز و نوازش شدن بهره میجوید  دختر من است؟ موجودی که نبود و از نیستی  به هستی آمده  و شده تمام هستی من؟ واقعا آدرینا وجودش و حضورش واقعیست؟خدایا واقعا آیا این دختر من است؟!
25 خرداد 1392

روش جدید گرفتن ناخنهای شازده خانم جونم

تو سینی متحرک صندلی غذاش آب میریزم، مینشونمش تو صندلی غذاش، شروع میکنه آب بازی و دستای کوشولوش رو تو آب هی تکون میده، ناخنهاش کمی نرم میشن، من هم با صبر و حوصله و به روشی شبیه بازی هر چند وقت یه بار دستش رو میارم بالا و در یک اقدام برق آسا یکی از ناخونهاش رو میچینم! خوبیش اینه که اولا مثل یازی بازی شده کل پروسه، ناخنهاش نرم میشن تو آب، خطری چشم و چال دختر گلیم رو با توجه به اینکه خیلی اهل یه جا ثابت وایسادن نیست تهدید نمیکنه چون همیشه ناخنهاش رو گرفتنی میترسم سر و صورتشم یه طوری بشه انقدر که حرکات ناگهانی و شدید داره، در ضمن خود بیچاره ام هم ده کیلو عرق نمیکنم از ترس اینکه الان چه بلایی سرش میاد! یعنی همیشه دقیقا بعد از تمام شدن گرفتن ناخن...
22 خرداد 1392

به کجای دنیا بر میخورد اگر...

من برات صبحانه مثل همه مامانها فرنی و حریره درست میکردم و شما بدون مقاومت دهن کوچولوت رو باز میکردی و اون 10-15 قاشق غذایی رو که باید راحت و بی جنگ و دعوا میخوردی هم شما یه نفس راحت میکشیدی هم من یعنی این حریره یا انواع و اقسام صبحانه ای که کلی فکر میکنم تا چی برات درست کنم که بخوری از این روکش مبلی که همین الان با ولع داری مکش میزنی بد مزه تره مادر جان؟!
20 خرداد 1392

روش جدید غذا خوراندن به شازده خانم

یه دسته قاشق مربا خوری و چایی خوری استیل و چوبی و سیلیکون و پلاستیکی میگذارم دم دستم. یکیش رو میدم دستش. بازی بازی میکنه تا در یک لحظه با شکوه تصمیم میگیره دهن مبارکش رو باز کنه و قاشق رو ببره دهنش و من در اون لحظه باید به سرعت برق وباد عمل کرده و با زیرکی و موقعیت شناسی و وقت شناسی غذا رو از اون لای لوی های قاشقی که  تو دهنشه و دستش و ...قاشقی که غذا توش هست رو بریزم تو حلقش! قاشقی که دستشه بارها و بارها زمین انداخته میشه و من دوباره و دوباره و دوباره یه قاشق جدید میدم دستش و پروسه باز ادامه پیدا میکنه. فعلا 4 وعده غذایی با این روش جواب داده! الله اعلم  تا کی این روش هم اکسپایر بشه و دیگه نشه ازش استفاده کرد.
19 خرداد 1392

آدرینا عشوه گری میکنه !!؟؟!!

وقتی میخواد حرفش رو به کرسی بشونه یا دوستی - مهربونی کنه با مامان یا بابا، دستاش رو به هم قفل میکنه و از جلو صاف میکشه سمت پایین، همزمان سرش رو کج میکنه و میبره عقب،  و ازگوشه چشم در حالیکه تند تند پلک میزنه نگاه میکنه به آدم و یه لبخند دلبری عشوه گری هم همزمان میزنه! یعنی همه اینکارا رو در یه لحظه هماهنگ انجام میده! و نتیجه اش میشه آب شدن دل من  و فکر اینکه خدایا نی نی تو دلی که سال پیش این موقع ها حدود 400 گرم تو دل مامانش بود الان شده یه خانم کوچولوی طناز و عشوه گر که میدونه چه جوری و کی از اعضاء و جوارح بدنش استفاده کنه تا حالتی خاص رو القا و ایجاد کنه! واقعا شگفت انگیزه پروسه خلقت و رشد
18 خرداد 1392

آدرینا برای چند لحظه بدون کمک می ایسته!

دختر گلیمون دستهاش رو از لبه مبل و دیوار رها میکنه و برای چند لحظه مستقل و بدون کمک می ایسته! الان 4-5 روزی هست که این کار رو میکنه و زمانش از 1-2 ثانیه الان رسیده به 7-8 ثانیه و یا شاید بیشتر! دفعه های اول فکر کردم تصادفی بوده ولی الان که با دقت نگاهش میکنم کاملا متمرکز و عامدانه اینکار رو انجام میده و وقتی دستاش رو از لبه مبل رها میکنه ، دستاش رو در دو طرف بدنش طوری نگه میداره که بتونه تعادل خودش رو حفظ کنه، درست مثل یک بند باز!  کی میگه زندگی نی نی ها خیلی خوبه؟ من که همیشه فکر میکنم طفلیها خیلی زحمت  و سختی میکشند برای رشد و بزرگ شدن و طی مراحل رشد. خدایا لطفا همه فرشته های کوچک رو دار پناه خودت محافظت کن
18 خرداد 1392