آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

خوب ، بعدش؟!

داریم سه تایی شام میخوریم و از روزمون برای هم تعریف میکنیم بابا هم داره میگه چی شده و کجا رفته و در ضمن برای برنامه ریزی  سفر احتمالی هم حرف میزنیم اون وسط آدرینا هر مکثی که بابا میکنه میگه: خوب ، بعدش؟! یا میگه خوب، بعدش چی شد؟! الهـــــــــــــــــــــی! عزیزم مثل آدم بزرگا داره مشارکت فعال میکنه تو مکالمه و ارتباط و مثلا follow up میکنه. پی نوشت: این تکیه کلام منه وقتی از زیر یه ماه از خودش صدا در می آورد من از همون موقع خیلی جدی ازش میپرسیدم خوب بعدش چی شد؟ یا این اواخر وقتی مثلا سر یه چیزی بهونه گیری میکنه و میخوام حواسش رو پرت کنم میگم بیا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم و تشویقش میکنم که بگو خوب. یعنی یه تیکه اش رو...
22 ارديبهشت 1393

واقعا از راهنمایی شما سپاسگزارم!

امروز یه دفعه ای سرفه ام گرفته. از صبح وقت و بی وقت دارم سرفه میکنم شایدم آلرژی باشه. خوشمزه اش اینه که دخمر طلام از دفعه اول سرفه کردنم تا الان هر دفعه سرفه میکنم بر میگرده میگه: آب بخور ! و اگر دم دستش باشم با دستای کوشولوش میزنه پشتم که خوب بشم! ای جانم که انقدر بزرگ شدی که به من دوا درمون و راه چاره نشون میدی مامانم! ...
21 ارديبهشت 1393

دخترم مریضه؟

دیروز بابایی از صبح زود رفت برای جبران کارهای عقب افتاده سرکار مامان بزرگ و خاله محبوبت آمدن و با هم بازی و شادی کردید عصری به لحظه حس کردم داغی درجه تب سنج هم متاسفانه حسم رو تایید کرد تا دیشب حد اکثر تب 7 عشر بود. شربت تب بر و آب بازی شروع شد تا بهتر بشی مامانی اصلا نمیدونم چرا انقدر خودم رو با یه تب ساده تو هم میبازم یعنی رسما سرم لازم میشم انقدر که حالم از مریضی و  بی حالیت بد میشه امروز هم تب ادامه داشت. علیرغم درمان نه بالا تر میرفت نه قطع میشد. دکترتم تماس گرفتم گفتن اگر تا فردا قطع نشد بیایید.عجیبش اینه که وسط بازیهات یهو گریه میکنی که سرت درد میکنه یا می گی دندون اوف شد، اوخ شد. نمیدونم واقعا آیا مربوط به د...
21 ارديبهشت 1393

سلام!

یادتونه اون دو کلمه تو بلک لیست دختر گلی خونه مارو؟ "بله "که خیلی وقته از اون لیست در آمده و" سلام" هم چند وقتیست جسته گریخته شنیده میشه ولی هفته پیش چهار شنبه سر کلاس سلاله دخترم به هر کس از در رسید تو سلام داد! ولی امروز... آی جیگرم حال اومد آی بالا پایین پریدم که نگو چرا؟ چون دخترم امروز با زیباترین لحن و صدای ممکنه هزار بار از هر گوشه کنار خونه در هر حالت بازی و شادی و خنده که بود با یه لبخند و حالت چهره غیر قابل توصیف بهم سلام داد! خیلی چسبید! خیلی صفا کردم تازه به خونه مون هم سلام میده! سلام خونه مون! سلام مامان! چطوری؟! ای جونم مامانم! چطور میتونم باشم با وجود هزار تا سلامی که امروز از...
21 ارديبهشت 1393

مشقامو خوب نیویشتم؟!

خدمت رسیدیم عرض کنیم باز هم با عرض معذرت از تاخیر همه نظرات دوستان عزیز را که بی پاسخ تایید کرده بودیم پاسخ گفتیم و  به وبلاگ همه دوستانمان هم سر زدیم  و برای دلنوشته هایشان ذوق کردیم و حرف دل نوشتیم و در حال حاضر پس از صرف حدود سه ساعت وقت احساس همان بچه مدرسه ای که مشقهایش را خوب نوشته و منتظر عیدی از دست بابا جانش است را داریم! ضمنا عنوان به سبک بیان شازده خانوممان نوشته شده و الا دیکته مان انقدر هم بدک نیست!
21 ارديبهشت 1393

اولین شبی که آدرینا بدون مامان خوابید

امشب یکی از دوستان قدیمی و خیلی صمیمیمون که از اساتید و موزیسین های بزرگ این آب و خاک هستند کنسرت داشتند و باید میرفتیم کنسرت.  بعد از کلی برنامه ریزی و فکر و تفکر با توجه به ساعت و شرایط قرار شد مامان بره و دختر و پدری با هم بمونند خونه. طبیعتا خیلی نگران تایم خوابت بودم. هزار بار اس ام اس و پیغام پسغام و چک کردن...آخر سر 10:30 بابا پیام داد آدرینا خوابید. هم خوشحال بودم هم دلم گرفت. ظاهرا سراغ گرفته بودی و  در جای جای خونه با هم دراز کشیده بودین تا نهایتا خوابت برده بود ولی ته دلم ناراحت بودم نکنه دل دخترم غصه دار شده باشه؟ نکنه رنجیده باشه؟ نکنه با شادی و خیال راحت نخوابیده باشه؟ نکنه...؟ اگر حتی هزار تا از این سوالها هم د...
19 ارديبهشت 1393

آدرینا و دندانهایش و جشنهای جا مانده

بدین وسیله به اطلاع میرساند سرکار خانم آدرینا که تا آخرین گزارش تقدیم شده دارای 5 دندان بودند قبل از عید در همان هاگیر واگیر واکسن هجده ماهگی و مریضی های پس از واکسن اقدام به در آوردن دو دندان دیگر نمودند و 7 دندانه شدند. در حال حاضر ایشان تعدادی دیگری دندان در آورده اند که از تعداد دقیق آنها اطلاعی در دست نیست چون حضرت ایشان ابدا اجازه سرک کشیدن اینجانب به داخل دهانشان را نمیدهند ولی مشاهدات عجالتا مبین وجود 5-6 دندان جدید میباشد. حتما خاطر شریفتان هست  دخترمان همزمان با جشن تولد یکسالگی به شکل خیلی حرفه ای راه افتادند و دو روز مانده به یکسالگی دندان در آوردند در نتیجه ما نه جشن دندان و نه جشن قدم نتوانستیم بگیریم و عهد کرده بو...
15 ارديبهشت 1393

خوشحال و شاد و خندانم!

امروز - یعنی همان روز بزرگی که دیروز ذکر خیرش بود- اومد و خدا رو شکرخیلی خوب گذشت این رو میگم که با شادیم به دوستانم شادی انتقال بدم این رو میگم که اگر یه روزی دخترم وبلاگمون رو خوند بدونه که امروز لحظات و ساعتهای بی نظیری رو کنار هم گذروندیم اصلا بگذارید اینطور بگم تو اینهمه سالی که از خدا عمر گرفتم اون یه ساعتی که با دخترم تو استخر بودیم جدا و واقعا یکی از خوشترین، سبکترین و بهترین دقایق زندگیم بود. ببین اینکه دارم میگم خیلیه ها! یعنی همین یک ساعت جزء بهترین لحظات زندگیم بوده!  انقدر که دخترم شاد و خوشحال و غرق لذت بود انقدر که ماهرانه تو همون جلسه اول همه کارها و فعالیتهاش رو انجام میداد که تحسین و غبطه همه رو بر ان...
15 ارديبهشت 1393

ضربان قلبم رو میبری رو ابرها اونم وقت خواب

تو رختخواب دراز کشیدیم و طبق معمول تازه شیطنتش بیشتر گل کرده  و از سر و کله هم بالا میریم! بالاخره نوبت شعر های درخواستی میشه اون میطلبه و اسم میبره و من میخونم توپ سفیدم مازرگی (مامان بزرگ) اگوشی(یه روز یه آقا خرگوشه) و... آخر سر من میگم شما حالا یه شعر بخون وای خداااااااااااا شروع میکنه: من، من، من،دو تا دست دارم الهی فدات تو کلا این شعر رو دوبار طی دو جلسه ای که از ترم جدید حضورمون در کارگاه مادر و کودک میگذره شنیدی چطوری حفظ شدی شیرینم؟! چطوری جمله های به این طولانی میگی مموشک 20 ماهه من؟! ذوق مرگم کرد دخترجونم ...
14 ارديبهشت 1393